دفتر خود را باز ميكنم و با آبرنگ خود
يك بهشت خيالي ميكشم
كه از خاكش دوستي ميرويد
و هر چه دوستي هايش را مي چيني
دوباره جايش پر ميشود...
حالا هر روز صبح
به دوستم يك سبد سلام
و يك سبد لبخند
از باغ دوستيم هديه مي دهم
و او شاد ميشود...
من همين را مي خواهم
