C
پسندها
3,319

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • :w12:...رومانتیکم اونورتر محمد ...:w04:
    نمیخاستم بگم ..اما میگم فقط بین خودمون بمونه ..:w05:.. ..اون فقط برا اینکه بیاد پیشه من این همه سختیه فرار از زندونو به جون میخرید ...:w16:
    سلام بر آقا محمد حسین بزرگواررررررررررررر
    دوست بسیار خوبم

    میلاد با سعادت حضرت علی اکبر ع و روز جوان و پسر بر شما مبارک باد
    خواهش میکنم محمد حسین ِ عزیز ؛ خوشحالم که دوست داشتی ، دوست ِ من .

    اون جمله ای که فرستادی واقعا زیبا بود . بهم چسبید .

    سپاس از محبتت . . . :gol:
    نه بابا دوست من یه ذره شیرین میزنه!! بیخیال!!


    [IMG]

    [IMG]

    [IMG]
    اهووم......راستی چرا انقد کم میای باشگاه؟داری میری سربازی؟
    اها تا یادمه محمدحسین یادته گفتی دفعه بعدی از پودر لکه بر استفاده کن....
    بذار برات تعریف کنم.....
    4سال پیش ما تازه خونمونو نقاشی کردیم بعد کلی دنگوفنگ اقا خونمون خوشمل شد...بعد من همون شب اول اومدم یه انار گرفتم بخورم..شروع کردم به له کردن انار که اب انار بگیرم...بعد همینجور که انار له میکردم رو به دیفال اتاقم وایستاده بودم یهو ناخنم خورد رو پوستش .......چشممم روز بد نبین دیوار خال خالی شد.....منو میگی صورتم و تنم داغ شد فقط ماتو مبهوت داشتم دیفالو نگاه میکردم...بگو چیکار کردم رفتم وایتکس اوووردم با دستمال کاغذی رو لکه ها دونه دونه کار کردم تا پاک شد......خلاصه خداروشکر کیفیت کار نقاشه طوری بود که با وایتکس دیوار خراب نشد بعد گفتم عجب خنگولی بودم شانس اووردم که نزدم دیوارو خراب کنم..........:دی
    سلام دادا اینو قفلش کن ....کاریکاتور یک انگلیسی به نفع مسلمانان....
    الان تازه فهمیدم که به همه همون 7 دولت وابسته ام!!!
    آزادی کجا بوده!
    باید مثل ی اسب بشینم ترجمه کنم!!!
    همه چیز به هم ریخت!!!
    محمد حسین کلا خرابکاریام زیاده امروز رفتم باغ داشتیم گیلاس میچیدیم با ابلالو بهدش یه شاخه درختو گرفتم کشیدم طرف خودم ،باغ بارون اومده بود گل سُرسُری شده بود بعدش یهو پام سر خورد گفتم سمیرا شاخه رو ول نکن وگرنه با مخ میخوری زمین بعد بگو چی شد هی با شاخه تاب خوردم تا بالاخره وایستادو منم تونستم پام به زمین برسه چون باغه سراشیبی بود.....اخرش خودمو به کشتن میدم.... من لالا دارم[IMG] شبت بخیر
    جدی؟؟؟ علایقت خیلی باحاله!!! :دی....اخه بد بختی اینجاست که دوست من کارشناس تغذیه هستش....
    محمد حسین اون لحظه قلبم تو حلقم بود...حالممم بد بود مغزم هنگ یه ذره نمیتونسم فکر کنم......
    خب هم اینکه جالب بود...هم اینکه یکی از دوستام ایدیش بود civil girl .میخواستم بدونم چی بوده!
    مرسی که گفتی.
    دیروز لباس داداشم تازه شسته شده بود ..داشتم البالو میخوردم یهو یه دونه البالو ترکید ریخت روش واااااااااااااااااای ترسیدمااااا چون میکشت منو...بعد داشتم از پای کامپیوتر بلند میشدم دستم خورد یه چی افتاد شکست...خلاصه رفتم پاکش کنم با یه پارچه...نمیدونم پارچهه چرا سیاه بود....اییییییی واااااااااااااااااایییییی ییییی یغه پیرهنش مشکی و سیاه شد...فکر کن قطرهای صورتی البالو با یه لکه مشکی...دیگه از این بدتر نمیشه....تازه یغه پیراهنشو مایه زدم برای اینکه نفهمه نشستم...اگه بارون بیاد کف میکنه گردنش....خلاصه دیگه بهش دست نزدم میترسدم پیرهنه نابود بشه بره رو هوا لااقل اینجوری میتونه نگاهش کنه[IMG]....یا شاید بتونه درستش کنه ...براش هدیه گرفتن خیلیم دوسشداره...بهش میاد...البته باید بگم بهش میومد....:(..
    بعد دیگه نمیدونم الان پیرهنه کجاست ...منم فهلان سالممم هنو کشته نشدم..[IMG]...
    چه کم توقع پس این حمید.....راستی محمدحسین یه چی تعریف کنم بخندی.....صبر کن الان تعریف میکنم ماجرای دیشبه حالم بد شده بود هی پشت هم دست گل به اب میدادم ته خنده.....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا