خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم,این یعنی توان سخت کار کردن را دارم.
خدا را شکر که مالیات میپردازم,این یعنی شغل و درآمدی دارم.
خدا را شکر که باید ریخت و پاشهای بعد مهمانی را جمع کنم,این یعنی در میان دوستانم بوده ام.
خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند,این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم.
خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم,این یعنی خانه ای دارم.
خدا را شکر که در مکانی دور جای پارک پیدا کردم,این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن.
خدا را شکر که سر و صدای همسایه ها را میشنوم,این یعنی میتوانم بشنوم.
خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم,این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم.
خدا را شکر که مجبورم هرروز صبح زود با زنگ ساعت بیدار شوم,این یعنی من هنوز زنده ام.