raha122
پسندها
313

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام رها
    چطوری
    چه خبر وقت کردی بیا جواب محبتهای بچه ها رو بده .
    بی خیال حرفایی که تو دلم جا مونده بی خیال قلبی که این همه تنها مونده
    تو کيستی، که من اينگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خيالت نمی برد خوابم
    تو چيستی، که من از موج هر تبسم تو
    بسان قايق، سرگشته ، روی گردابم !
    تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپيد؟
    تو را کدام خدا؟
    تو را از کدام جهان؟
    تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
    تو در کدام چمن، همره کدام نسيم؟
    تو از کدام سبو؟
    من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه

    چه کرد با دل من آن شيرين نگاه، آه!
    تحمل میکنم بی تو به هر سختی
    به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی
    به شرطی بشنوم دنیات آرومه
    که دوستش داری از چشمات معلومه
    یکی اونجاست شبیه من، یه دیوونه
    که بیشتر از خودم قدرت رو میدونه
    دست هایم این روزها بوی حافظ می دهند

    تفال که می زنم...
    کنعانم...
    بدجور...
    یوسفش را می خواهد!!
    میروم
    تابه بی تو بودن
    عادت کنم
    راه و رسم عاشقی را
    رعایت کنم
    میروم
    تن به تمنای نگاهت ندهم
    ودل به دست آن دل سیاهت ندهم
    میروم
    تو دیگر آزاد باش
    با همه غمگینی من
    شاد باش
    میروم
    جای تو
    تکیه گاهم سنگ می شود
    جای شادی
    غم با من هم رنگ می شود
    میروم ... ...
    اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا میرساندم

    اگر مانده بودی تورا تا دل قصه ها میكشاندم
    دلم برای کسی تنگ است که مدت هاست بی آنکه باشد زندگیش می کنم.

    باورم نمیشود اگر سیزده نحس نیست پس چرا حتی یک شعر به نامش نیست
    باورم نمیشود اگر سیزده نحس است پس چرا همیشه راس ساعت سیزده دلت هوایم را میکند
    بیا شعری نو بگوییم
    فراموشی رو تمرین کن...

    شاد باش حتی اگه شده به ظاهر!!

    لبخند به لب داشته باش در اوج نگرانی‌ها و ناراحتی‌ها!!

    شاید نباشی، ولی طوری رفتار کن که بقیه فکر کنن خوشبختی!!

    شاید روزی واقعاً همین ها باشه!...

    شادی، خنده، خوشبختی.فراموشی...

    شاید تونستی دنیا رو از رو ببری!!!
    میدانی ؟؟؟
    هر روز در جدال
    با خودم ...
    با قلبم ...
    عشقت را ...
    در دلم خط بطلان میکشم
    اما ...
    دوباره ...
    نام تو را...
    در دلم به ثبت میرسانم...
    تنها تویی ...
    تک ستاره ی زندگی من ...
    آغاز این قصه...
    جز عشق و جنون ...
    حرفی نداشت ...
    پایان آن ...
    جز حسرت و جدایی ...
    راه دگر نداشت...
    حالا بی من و ...
    من دور از تو ...
    چشم انتظار ...
    به سوگ نشسته ایم ...
    فقط بودنت را میخواهم ...
    تعبیر تو از این فاصله چیست؟
    فاصله ها را دیگر نهایتی نیست...
    من در تراکم اندوه کم آورده ام ...
    من از حضور تو در خوابهای شبانه ام
    احساس نا امنی میکنم ...
    نکند باشی و مرا با خودت نبری ...
    برای داشتنت میخواهم برای همیشه
    خواب باشم ...
    چه روزهای سختی را میگذرانم ...
    بی تو ...غمزده و افسرده ...
    وای که این دقایق چقدر به کندی میگذرند...
    یکی به در می کوبد ...
    به در متروکهء قلبم ...
    او نمی داند ...
    من چند سالی است ...
    زیر خروارها آرزوهای از دست رفته ام ...
    مدفون گشته ام ...
    او نمی داند ...!
    من بهار را ندیده ...
    به خزان رسیده ام ...
    او نمی داند ...!
    چطور بنویسم که دوستت دارم ...
    به زبان بی زبانی ...
    اشاره به دور یا نزدیک ؟
    گمانم گذشت زمان گولت بزند ... اما ...
    ولی تکه های باقیمانده از آن همه دلباختگی را
    نمیتوانی به باد سرد فراموشی بسپاری ...
    فریب خود یعنی فریب همهء افکاری سالهاست با توست ...
    گریز از آن راه فراری برایت باقی نمیگذارد !!
    خسته ام ، خسته ...
    از این دقایق بی عبور ....
    از تکرار این دقایق جانکاه ...
    از این غروب حزن آلود ...
    از این لبخندهای تلخ و زهر آلود ...
    خسته ام ...
    جای خالی تو در شعرهایم ...
    با هیچ چیزی پر نشد ...
    فقط دلتنگیم ...
    حسرتم ...
    خون دل خوردنم ...
    نومیدی ام ...
    را دو چندان کرد ...
    من ماندم و با تنهایی ...
    غربت غریبانه ام ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا