فرهيخته
پسندها
2,870

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام دوست عزیز
    میشه سوال بعدی رو مطرح کنی؟؟؟
    ختم قرآن ویژه نیمه شعبان..... تاپیک مهدیه یک

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    سلام فرهیخته جون خوبی :gol:
    ممنون بابت تاپیک هات بخصوص جملات الهام بخش خیلی زیبا بود:gol:
    سرش به نیزه به گل های چیده می ماند

    به فجر از افق خون دمیده می ماند
    یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا
    به نخل سبز ز ماتم تکیده می ماند
    میان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلم
    به آهویی که ز مردم رمیده می ماند
    شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی
    به لاله های ز حنجر دریده می ماند
    رقیه طفل سه ساله که حوری حرم است
    به آن که رنج نود ساله دیده می ماند
    امام صادق حق پشت ناقه ی عریان
    به زیر یوغ چو ماه خمیده می ماند
    شوم فدای شهیدی که در کنار فرات
    به آفتاب به خون آرمیده می ماند
    هلال یک شبه ی من، ز چیست خونینی؟
    نگاه تو به دل داغ دیده می ماند
    حکایت احد و اشک چشم خونینش
    به اختران ز گردون چکیده می ماند
    باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
    شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است
    ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته ای
    کت خون ما حللتر از شیر مادر است
    چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
    تشخیص کرده ايم و مداوا مقرر است
    از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
    دولت در آن سرا و گشايش در آن در است
    يک قصه بیش نیست غم عشق وين عجب
    کز هر زبان که می شنوم نامکرر است
    دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
    امروز تا چه گويد و بازش چه در سر است
    شیراز و آب رکنی و اين باد خوش نسیم
    عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
    فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
    تا آب ما که منبعش ال اکبر است
    ما آبروی فقر و قناعت نمی بريم
    با پادشه بگوی که روزی مقدر است
    حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
    کش میوه دلپذيرتر از شهد و شکر است
    باز طوفانی شده دریای دل
    موج سر بر ساحل غم میزند
    باز هم خورشید رنگ خون گرفت
    بر زمین نقشی ز ماتم میزند


    باز جام دیده ها لبریز شد
    باز زخم سینه ها سر باز کرد
    در میان ناله و اندوه و اشک
    حنجرم فریادها آغاز کرد


    می نویسم شرح این غم نامه را
    داستان مشک و اشک و تیر را
    می نویسم از سری کز عشق دوست
    کرد حیران تیغه شمشیر را


    گوئیا با آن همه بیگانگی
    آب هم با تشنگان بیگانه بود
    در میان آن همه نامردمی
    اشک آب و دیده ها پیمانه بود


    تیغ ناپاکان برآمد از نیام
    خون پاکی دشت را سیراب کرد
    خون خورشید است بر روی زمین
    کآسمان تشنه را سیراب کرد


    می شود خورشید را انکار کرد؟
    زیر سم اسبها در خاک کرد؟
    می شود آیا که نقش عشق را
    از درون سینه هامان پاک کرد؟


    گر نشان عشق را گم کرده ایم
    در میان آتش آن خیمه هاست
    گر به دنبال حقیقت میرویم
    حق همینجا حق به روی نیزه هاست


    گریه ها بر حال خود باید کنیم
    او که خندان رفت چون آزاد شد
    ما سکوت مرگباری کرده ایم
    ....او برای قرنها فریاد شد

    بازهم در ماتم روی حسین
    باز هم در سوگ آن آلاله ایم
    یادتان باشد حیات عشق را
    وامدار خون سرخ لاله ایم
    گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

    با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید



    گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا

    تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید



    گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن

    عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید



    گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم

    راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید



    گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش

    عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید



    گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

    در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید



    گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش

    فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید



    گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم

    گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید



    گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق

    عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید



    گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع)

    گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا