fateme_003
پسندها
8,932

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • این طفلای معصوم برا چی اینجوری به دریوزگی افتادن؟



    اللهم الرزقنا جوانک الرشید,الغنی والصاحب المدرک المهندسی الطیاره فی الدانشکده آزاد الغیر السلامیه من واحد القزوین(اووووووف)
    والمسکن فی الطریقه الچالوس!!!
    راکب بوگاتی.مطیع الوامر.لاخواهر ولا مادر ان کنتم یونفقون
    متخصص الطبخ و النظافت المنزل وماهر باالتعویض التنبان الطفل الصغیر
    الخلاص:الزن ذلیل
    مرسي گلم خعععلييييييييييييييييييييييييييي قشنگ بود
    بوس:دي
    سلام عزيز
    خوبي؟
    هوم؟من؟سنگين؟نه بوخودا...جديدا چند كيلو كم شدم:cry::d

    مرسي خانومي:gol:
    آخه كاران كچل مگه ميدونه براي چي زنده هستش كه حالا بخواد دستور حمله بده؟ اونم حمله به من؟هه هه

    اگر ديديش بهش بگو ريز ميبينمت فيسقيلي:d
    خیلی ممنونم از لطفتون لحظه شماری میکنم تا کارهاتون رو تو تاپیک ببینم
    خوب خدارو شکر دوست عزیز خواهش میکنم شما هم چند نمونه از کارهاتون رو بزارید که برا دانشجویانی که تحویل پروژه دارن یه ایده ای باشه اگه چند نفر شرکت کنند بقیه هم میان برا گذاشتن کاراشون خوشحال میشم پیش قدم بشید
    صفحم رو باز کردم نمونه همون عکس ها تو البوم هام هست میتونید ببینید شاید بخاطر حجم بالای عکس باش چون هر کدوم بالی 3 مگابایته
    شرمنده عکس هارو براتون تو پروفایل تون گذاشتم میتونید ببینید
    دوس جونی صفحت که بسته هست...دی
    شاید مشکل از اپلود سنترت باشه
    الانم نمیبینم
    عزیزم نمیدونم چرا بعضی ها عکس هارو میبینن ولی بعضی ها هم نه دلیلشم نمیدونم چرا وگرنه حتما درستش میکردم
    ﺧﺎﻟﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺗﻢ ، ﺍﺯ ﻧﺎ ﺳﺮﻭﺩﻩ ﺳﺮﺷﺎﺭ

    ﺣﺎﻻ‌ ﭼﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﻣﻦ ؟... ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﺷﻌﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭ

    ﺍﻧﺒﻮﻫﯽ ﺍﺯ ﺗﺮﺍﻧﻪ ، ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺷﻦ

    ﺍﻣﺎ... ﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﻃﻞ... ﺷﺐ ﺩﺍﺋﻤﯽ ﺳﺖ ﺍﻧﮕﺎﺭ

    ﺑﺎ ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﺑﺎﯾﺪ ﻏﺰﻝ ﺑﺒﺎﻓﻢ

    ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﻞ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ، ﻧﻘﺸﯽ ﺳﺖ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ

    ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺠﺎﻝ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻧﯿﺴﺖ

    ﺑﺎﺭ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭﺵ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺩﺍﺭ

    ﺑﻮﯼ ﻟﺠﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ

    ﺩﯾﺮﻭﺯ: ﺭﻧﮓ ﻭﺣﺸﺖ ، ﻓﺮﺩﺍ: ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﮑﺮﺍﺭ

    ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﻔﺲ ﻧﺸﯿﻦ ﺷﺪ

    ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﭘﺮﻧﺪﻩ ! ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﺴﭙﺎﺭ

    ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻫﻢ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﻣﻦ ﺳﻔﺮ ﺑﻮﺩ

    ﮐﻮﭼﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻘﺼﺪ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﭘﻨﺪﺍﺭ

    ﺍﺯ ﭘﻮﭺ ﭘﻮﭺ ﺭﻭﯾﺎ ، ﺗﺎ ﭘﯿﭻ ﭘﯿﭻ ﮐﺎﺑﻮﺱ

    ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ... ﺗﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺳﺮِ ﺩﺍﺭ
    ﻋﺼﺎﺭﻩ ﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ

    ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻡ ﻫﻤﭽﻮﻥ “ﺧﻮﺩﺕ”
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا