واقعا مثل ابر بهار داره اشک از چشام در میاد
اول بخاطر تو
دوم بخاطر تمام دخترایی که بابا ندارن و دلتنگ باباشون شدن
سوم بخاطر اینکه خودمم یه روز بی بابا میشم
چهارم بخاطر اینکه یه روز منم بی دخترم از این دنیا باید برم و اون برام گریه کنه
شمارهاش را میگیرم ، در آسمان صدای زنگی آشنا میپیچد
داخلی ِ بهشت ...
صدایی آشنا پاسخ میدهد
تا میآیم بگویم چقدر دلم برایت تنگ شده بغض امانم را میبُرد
نمیتوانم حرفی بزنم
فکر میکند اشتباه گرفتهام
گوشی را قطع میکند
صدای بوق ممتد با مضراب ِ اشکهایم مینوازد ..........