eli sisco
پسندها
81

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ﺑﺎﺭ ﺁﺧﺮ ، ﻣﻦ ﻭﺭﻕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﻢ ﺑﻮﺭ ﻣﯿﺰﻧﻢ !


    ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﮑﻢ ﮐﻦ !


    ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ﺑﯽ ﺩﻝ !


    ﺑﺎ ﺩﻟﺖ ، ﺩﻝ ﺣﮑﻢ ﮐﻦ !


    ﺣﮑﻢ ﺩﻝ :


    ﻫﺮ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﺩ ﻭﺳﻂ !


    ﺗﺎ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﻟﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭ ﮐﻨﯿﻢ !


    ﺩﻝ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﻝ ﺑﯿﺎﻓﺘﺪ، ﻋﺸﻖ ﺣﺎﮐﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !


    ﭘﺲ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ !


    ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻣﻦ !


    ﺭﻭ ﺑﮑﻦ ﺣﺎﻻ‌ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ . . .!


    ﺩﻝ ﻧﺪﺍﺭﯼ ؟


    ﺑﻮﺭ ﺑﺰﻥ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ . . . !


    ﺣﮑﻢ ﻻ‌ﺯﻡ !


    ﺩﻝ ﮔﺮﻓﺘﻦ ، ﺩﻝ ﺳﭙﺮﺩﻥ ، ﻫﺮ ﺩﻭ ﻻ‌ﺯﻡ !


    ﻋﺸﻖ ﻻ‌ﺯﻡ !!!
    ﮐﺎﺵ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﻮﺩ

    ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﻢ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﺗﻠﺦ ﺑﺮﻟﺐ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ

    ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻮﺩﮎ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

     
    در کوچه های تنهایی هزار بار قدم زدم/فکر کردم/به خودم گفتم باز/از او فرشته ای بساز/اما نشد/پاکی می خواستم/زلالی می خواستم/یکرنگی می خواستم/تا بسازم/آنچه او نداشت/او راه را در بیراهه های شهر شلوغ گم کرده بود/گمشده ای که به همه راه نشان می داد/دیو گونه/شیشه ی عمر خود را غرور می دانست/که شکستنش برای او مرگ بود/او دیواری ساخته بود از دروغ/و سقفی از ریا/و پنجره ای رو به تاریکی/غافل از روزی که این سقف بر سرش خراب می شود/و آن روز مرگ نیز ناجی نیست/او از هر قبیله ایست که با هر لبخند/در ذهن خود/طناب دار تو را می بافند/و از سادگیت نقاب می سازند/تا در قلب تو/خدای گونه بنشینند/و عاشقانه/مرگ را به تو تقدیم کنند/آن روز که فلک مرا به دار می کشید/پرنده ای دیدم/ که اوج پروازش شکستن بود...
    اولین روز بارانی را به خاطر داری?
    غافلگیر شدیم
    چتر نداشتیم
    خندیدیم
    دویدیم
    و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
    دومین روز بارانی چطور?
    پیش بینی اش را کرده بودی
    چتر آورده بودی
    من غافلگیر شدم
    سعی می کردی من خیس نشوم
    و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
    سومین روز چطور?
    گفتی سرت درد می کند
    حوصله نداشتی سرما بخوری
    چتر را کاملا بالای سر خودت گرفتی
    و شانه راست من کاملا خیس شد
    و چند روز پیش را چطور?
    بخاطر داری
    که با یک چتر اضافه آمدی
    و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود
    دو قدم از هم دورتر برویم
    فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
    تنها برو!!!!!!!!!!!!!!
    گفتم :بمان نماندی و رفتی
    بالای بام آرزوهای من نشستی و پایین نیامدی!
    گفتم:
    نردبان ترانه تنها سه پله دارد:
    سکوت
    صعود
    سقوط
    تو صدای مرا نشنیدی
    و من هی بالا رفتم هی افتادم!
    هی بالا رفتم،هی افتادم
    تو می دانستی که من از تنهایی،و تاریکی می ترسم
    ولی فیتیله فانوس نگاهت را پایین کشیدی!
    من بی چراغ دنبال دفترم گشتم
    بی چراغ قلمی پیدا کردم
    وبی چراغ از تو نوشتم.
    حالا همسایه ها با صدای آوازهای من گریه می کنند
    دوستانم نام خود را در دفاترم پیدا می کنند
    و می خندند!
    عده ای سر بر کتابم می گذارند و رویا می بینند
    اما چه فایده
    هیچ کس از من نمی پرسد
    بعد از این همه ترانه بی چراغ
    چشمهایت به تاریکی عادت کرده اند?
    ﺍﻣﺸﺐ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﯼ ﺗﻮ،ﺭﻭﯼ ﺷﻌﺮﻡ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ

    ﺩﺭﺳﮑﻮﺕ ﺳﭙﯿﺪ ﮐﺎﻏﺬ ﻫﺎﭘﻨﺠﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺟﺮﻗﻪ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﺩ

    ﺷﻌﺮﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺗﺐ ﺁﻟﻮﺩﻡ، ﺷﺮﻣﮕﯿﻦ ﺍﺯ ﺷﯿﺎﺭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎ

    ﭘﯿﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺑﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ،ﻋﻄﺶ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ ﺁﺗﺸﻬﺎ

    ﺁﺭﯼ ﺁﻏﺎﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺳﺖ،ﮔﺮﭼﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻧﺎﭘﯿﺪﺍﺳﺖ

    ﻣﻦ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﻧﯿﻨﺪﯾﺸﻢ،ﮐﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ

    ﺍﺯ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﭼﺮﺍ ﺣﺬﺭ ﮐﺮﺩﻥ،ﺷﺐ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻗﻄﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﺍﺳﺖ

    ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ،ﻋﻄﺮﺳﮑﺮﺁﻭﺭ ﮔﻞ ﯾﺎﺱ ﺍﺳﺖ

    ﺁﻩ،ﺑﮕﺬﺍﺭ ﮔﻢ ﺷﻮﻡ ﺩﺭ ﺗﻮ،ﮐﺲ ﻧﯿﺎﺑﺪ ﺯ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻣﻦ

    ﺭﻭﺡ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺁﻩ ﻣﺮﻃﻮﺑﺖ،ﺑﻮﺯﺩ ﺑﺮﺗﻦ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣﻦ
    سب بخیل نگینییییییییییییی
    لالاهای گسنگ ببینی
    موفخ باسی
    بابای
    سنام نگینیییییییییییییییییییییییییییییییی
    چطولی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پس تزایی تو عسیسم؟
    سلام نگین خانوم خوبید
    خواهش می کنم اختیار دارید این چه حرفیه
    ﺭﻧﺞ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﻲ ﮐﺸﻴﻢ
    ﺗﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻱ ﻧﺨﻮﺍﻧﻴﻢ،
    ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﮐﺎﺭﻱ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﻢ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺷﮑﻴﺒﺎ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ
    ﻃﻌﻢ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﭼﺸﺎﻧﺪ
    ﻭ ﭼﻪ ﺗﻠﺦ ﺍﺳﺖ ﻟﺬﺕ ﺭﺍ “ﺗﻨﻬﺎ” ﺑﺮﺩﻥ
    ﻭ ﭼﻪ ﺯﺷﺖ ﺍﺳﺖ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻳﺪﻥ
    ﻭ ﭼﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﺁﺯﺍﺭﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺳﺖ “ﺗﻨﻬﺎ” ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ
    ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮐﻮﻳﺮ ﺍﺳﺖ
    ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭ ﻫﺮ ﻧﺴﻴﻤﻲ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ
    ﻳﺎﺩ “ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ” ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺮﺕ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻴﻜﻨﺪ
    “ﺗﻨﻬﺎ” ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺍﻱ ﺭﻧﺞ ﺁﻭﺭ ﻭ ﻧﻴﻤﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ
    ” ﺗﻨﻬﺎ” ﺑﻮﺩﻥ ، ﺑﻮﺩﻧﻲ ﺑﻪ ﻧﻴﻤﻪ ﺍﺳﺖ
    ﻭ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﻫﺴﺘﻲ ﺍﻡ ﺭﻧﺞ “ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ” ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ
    دوسد دالم یه خلده قد یه سوکس ملده...سلت تلاه دذاستم سوکسه هنوز نملده:w42:
    ﺑﻪ ﯾﮏ ﭘﻠﮏ ﺗﻮ ﻣﯿﺒﺨﺸﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺒﻬﺎ ﺭﺍ
    ﮐﻪ ﺗﺴﮑﯿﻦ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﭼﺸﻤﺖ ﻏﻢ ﺟﺎﻧﺴﻮﺯ ﺗﺒﻬﺎ ﺭﺍ
    ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻬﺎﺕ ﺣﺴّﯽ ﻋﺠﯿﺐ ﻭ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﺩﺍﺭﻡ
    ﻓﻀﺎ ﺭﺍ ﯾﮑﻨﻔﺲ ﭘُﺮ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺬﺍﺭ ﻟﺒﻬﺎ ﺭﺍ
    ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﺍ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﺕ ﺑﺎ ﺩﻝِ ﻣﺮﺩﻡ!
    ﺗﻮ ﻭﺍﺟﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﻣﺴﺘﺤﺒﻬﺎ ﺭﺍ
    ﺩﻟﯿﻞِ ﺩﻟﺨﻮﺷﯿﻬﺎﯾﻢ! ﭼﻪ ﺑُﻐﺮﻧﺞ ﺍﺳﺖ ﺩﻧﯿﺎﯾﻢ!
    ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﻢ ﺳﺒﺒﻬﺎ ﺭﺍ
    ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺷﻌﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺩﺍﺏ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ
    ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﺩﺑﻬﺎ ﺭﺍ
    ﻏﺮﻭﺏ ﺳﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﯼ ﻋﺎﺑﺮ
    ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﻗﺪﻡ ﯾﮏ ﺩﻡ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻦ ﻋﻘﺒﻬﺎ ﺭﺍ
    ممنون..منم خوبم..چه خبر؟

    انگار تو هم بيخوابي.....شب زنده دار هستي:D
    امید به خدا...

    حتما خوب میدی امتحانتو عزیزدلم.

    شبت بخیر خانومی مهربون...
    سلام خوبي الي جان؟ نه بابا چرا ناراحت بشم..شرمنده دير ج دادم:smile:

    چه خبر؟ خوبي؟
    سلام عزیز دلم...

    به به...

    خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟

    مشکلات از بین رفتن خدا رو شکر؟ :D

    خوشحال شدم پیغامتو دیدم عزیزم...
    سلام خوبي الي خانوم؟ چه خبر؟

    مرسي من خوبم...ديگه با باشگاه آشنايي پيدا كردي؟

    اگر مشكلي چيزي بود بيا بهم بگو...كمكت ميكنم
    ملسی تو چطولی؟
    دیر اومتی نی نی لالا داله
    بیا اینزا
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/361358-نی-نی-باسگاه-به-دنیا-اومد-!!!!!!!!!!!!/page124
    گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
    شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
    پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
    گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
    گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
    چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
    تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
    آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟
    رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
    حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
    سنام نگینیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/361358-نی-نی-باسگاه-به-دنیا-اومد-!!!!!!!!!!!!/page124
    ببین
    خانه هنوز همان خانه است
    هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است
    یک پالتوی کهنه،چتری شکسته
    دو سه سنجاق نقره ای
    کتابخانه ی کوچک شعر و سوال و سکوت
    و شیشه عطری آشنا
    که بوی سالهای دور دریا می دهد هنوز
    غریب آمدی و آشنا رفتی
    اما من که خوب می شناسمت
    من بارها
    ترا بارها در انتها ی رویایی غریب دیده بودم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا