amir 7334
پسندها
66

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بعد از مرگ ،
    چشمانم را بر صفحه ای سنگی قاب بگیرید
    و کنار اینه‌ی اتاقش بگذارید
    تا هیچ وقت فراموش نکند
    که هیچ چشمی مانند چشمان من...
    فلسفه‌ی عشقش را نخواند و باور نکرد
    تو کاری به باران نداری

    چه ببارد چه نه

    چیزی از من به یاد نمی آوری
    ...
    من اما هزاری هم که از یادت ببرم

    همین که ببارد

    به خودم می آیم که

    همین جایی
    ناگفته های هست ولی مست
    مست ولی نیست
    در این دار فانی
    همه عمرم به این دنیایی فانی
    به نیستی رسیدم در اوج هستی
    من اینجا میان دلای شکسته
    غمی تو سینه دارم
    گلو را به بغضی ستادم همیشه
    که از پس روز شبی نهفته
    ولی در این شب ها
    دل من آرام و بی صدا خفته
    -0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0
    باران بیاید یا نیاید
    من باشم یا نباشم
    خاطرت باشد یا نباشد
    دیگر تنهاییم را با تو هرگز قسمت نمی کنم
    حتی نا خوشی هایم را...
    و از ته دل به تو می گویم ؛
    نا رفیق ! مگر تو با ما بودی ... !؟
    -0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0
    وقتی پایت خواب می رود نمی توانی درست راه بروی لنگ می زنی!

    وقتی قلبت خواب می رود نمی توانی درست فکر کنی عاشق می شوی . . .
    -0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0
    تاریک ترین ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشید است

    پس همیشه امید داشته باش . . .
    -0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0
    صفای ما پابرهنه ها میدونی چیه؟ اینه که هیچ ریگی به کفشمون نیست !
    -0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0
    لزومی ندارد من همانی باشم که تو فکر میکنی من همانی ام که حتی فکرش را هم نمیتوانی بکنی
    -0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0
    همیشه میشه تموم کرد، فقط بعضی اوقات دیگه نمی شه دوباره شروع کرد
    میخواهم برگردم ب دوران کودکی....ان زمانها ک بدر تنها قهرمان بود...عشق تنها در اغوش مادر خلاصه میشد...بالاترین نقطه ی زمین شانه های بدر بود...تنها دردم زانو های زخمی ام بودند...تنها چیزی ک میشکست اسباب بازی هایم بود...و معنای خداحافظ تا فردا بود
    آه چ زیبا بود گرمی دستانت !
    و چ گرم بود زیبایی چشمانت !

    و چ چشمگیر بود احساست !
    و چ با احساس بود طنین نگاهت !

    و چ طنین انداز بود ان خاطره !
    و چ خاطره ای بود ان خاطره

    ان خاطره ک..
    فکر میکردم دوستم داری !!!!
    زندگی بافتن یک قالیست...نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی..نقشه را اوست که تعیین کرده..تودر این بین فقط میبافی..نقشه را خوب ببین..نکند اخرکار قالی زندگیت را نخرند...
    هی بالا رفتم ، هی افتادم...
    تو می دانستی که من از تنهایی، و تاریکی می ترسم
    ولی فیتیله ی فانوس نگاهت را پایین کشیدی!
    من بی چراغ دنبال دفترم گشتم
    بی چراغ قلمی پیدا کردم
    و بی چراغ از تو نوشتم!
    نوشتم،نوشتم...
    حالا همسایه ها با صدای آوازهای من گریه می کنند!
    دوستانم نام خود را در دفاترم پیدا می کنند
    و می خندند!
    عده ای سر بر کتابم می گذارند و رویا می بینند!
    اما چه فایده؟
    هیچ کس از من نمی پرسد
    بعد از این همه ترانه بی چراغ
    چشمهایت به تاریکی عادت کرده اند؟
    من دلم می‌خواهد خانه‌ای داشته باشم پر دوست
    کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام
    گل بگو گل بشنو
    هرکسی می‌خواهدوارد خانه پر عشق و صفایم گردد
    یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند
    شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست
    شرط آن داشتن یک دل بی‌رنگ و ریاست
    بر درش برگ گلی می‌کوبم
    روی آن با قلم سبز بهارمی‌نویسم ای یار
    خانه‌ی ما اینجاست
    تا که سهراب نپرسد دیگرخانه دوست کجاست؟
    روزگارم اين است...

    دلخوشي باغزلي..

    تكه ناني...آبي..

    جمله كوتاهي..

    يا به شعر نابي..

    دگر باز بپرسي گويم..

    دلخوشم با نفسي..

    حبه قندي....چائي..

    صحبت اهل دلي..

    فارغ ازهمهمه ي دنيايي....
    صبح امروز کسی گفت ب من تو چقدر تنهایی..گفتمش در باسخ تو چقدر نادانی..تن من گر تنهاست...دل من با دلهاست.. دوستانی دارم...همه از جنس بلور...ک دعایم گویند و دعاشان گویم..یادشان در دل من...قلبشان منزل من:gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا