مرررررررررسسسسسس.........
و هر روز او متولد میشود ؛ عاشق می شود ؛ مادر می شود ؛ پیر می شود و میمیرد...
و قرن هاست كه او ؛ عشق می كارد و كینه درو می كند چرا كه در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش ؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد ؛ سینه ای را به یاد می اورد كه تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می كند ...
و اینها همه كینه است كه كاشته می شود در قلب مالامال از درد... !
و این ، رنج است ...
