سیلام بر مادر خوشمل و مهربون ناز خودمممممممممممممممممممممممممممم
مامانی اینا دروغ میگم ها...باور کن خودم دنبال کارات بودم..یه بار خونه افسون بودم یه بار خونه این بابا بزرگ..
آخر سر آومدی دوباره کنار خودم...مامانی من شبا تو کوچه میخوابیدم..آخه تو نبودی.این بابا بزرگ هم منو میزد از خونش مینداخت بیرون..وقتی آومدی باید بهش بگی چرا این کارو کرده.اگر منو دوست داری باید بگی.مامان جووووووونم