همچو نسيم از اين چمن پاي برون كشيده ام
شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد
گشت بلاي جان من عشق به جان خريده ام
حاصل دور زندگي صحبت آشنا بود
تا تو ز من بريده اي من ز جهان بريده ام
تا به كنار من بودي بود به جا قرار دل
رفتي ورفت راحت از خاطر آرميده ام
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام
چون به بهار سر كند لاله ز خاك من برون
اي گل تازه ياد كن از دل داغديده ام
يا ز ره وفا بيا يا ز دل رهي برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسيده ام
سلام دوست عزيزم...ممنونم بخاطر شعر زيبا و هديه خيلي قشنگتون..واقعا محشر بود.
عيد شما هم مبارك باشه اميدوارم تا عيد بعدي به همه آرزوهاتون برسيد.
شاد باشي عزيز.
@واییییییییییییییییییییییی یییی@
چلااااااااااااااااااااااااااااا؟!!!!
سهلااااااااااام پسملم
نه بابا بچه از بس خواب بوده یهویی بیدارش کردی ترسیدهحالا کم کم سعی کن باهاش دوست بشی خواستی بگو کودک درونم رو هم برای کمک بفرستم
وقتی یادم میاد خیلی ها بودن که پارسال آخرین ماه رمضونشون رو تجربه کردن، دلم میگیره… آخه شاید این بار نوبت من باشه که آخرین مهمونی ماه رمضون رو تجربه کنم…
یا رب که مبارک بود این عید به یاران
فرصت شمر این دولت و دریاب مبارک
خوش نقش خیالی است که بستیم به دیده
در حالت بیداری و در خواب مبارک
عقدی است در این عید که گویند جهانی
بر بندگی خواجه و حُجاب مبارک
سلام ممنون دوست خوبم قدمت برچشم
عيد سعيد فطر برشما مبارك
سلام!
حال همه ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنار زندگی می گذرم
که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و
نه این دل ناماندگار بی درمان
تا یادم نرفته است،بنویسم
حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود
می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است
اما تو لااقل ،حتا هر وهله،گاهی، هراز گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده ام خانه ای خریده ام
بی پرده، بی پنجره ،بی در،بی دیوار…
هی بخند!
بی پرده بگویمت
چیزی نمانده است،من سی ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فراز کوچه ی ما می گذرد
باد بوی نام های کسان من می دهد
یادت می آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ری را جان
نامه ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نوبرایت می نویسم
حال همه ی ما خوب است
اما…
تو باور مکن!
سلام! حال همه ما خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان تا یادم نرفته است،بنویسم حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است اما تو لااقل ،حتا هر وهله،گاهی، هراز گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست! راستی خبرت بدهم خواب دیده ام خانه ای خریده ام بی پرده، بی پنجره ،بی در،بی دیوار… هی بخند! بی پرده بگویمت چیزی نمانده است، من سی ساله خواهم شد فردا را به فال نیک خواهم گرفت دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید از فراز کوچه ی ما می گذرد باد بوی نام های کسان من می دهد یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟ نه ری را جان نامه ام باید کوتاه باشد ساده باشد بی حرفی از ابهام و آینه، از نوبرایت می نویسم حال همه ی ما خوب است اما… تو باور مکن! شعر: سید علی صالحی
خدایا به ما توفیق ده تا از کسانی باشیم که حاصل دسترنج یک ماه ی خود را در رمضان ، از این به بعد هم حفظ کنیم ...
خدایا خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده ...
خداوندا تو را شاکریم که یک ماه میهمان و این اجازه را به ما دادی تا سحرها عاشقانه با تو سخن بگوییم و درد دلمان را با تو بگوییم و اکنون روز اول شوال را بر ما عید گردانیدی ...
عید بر عاشقان مبارک باد ....