در آن شبي كه تو را پا برهنه ميبردند
بهشت عاطفهها بود پرپرت آقا
چه كرد با دل تو كوچه بني هاشم
چه كرد با دل تو داغ مادرت آقا
هنوز غربت و غم ارث خاندان علي است
طناب و كوچه و دست مطهرت آقا
من از حضور شريفت اجازه ميخواهم
كه روضه خوان شوم امشب برابرت آقا
اگر چه حرمتتان را شكستهاند آن شب
نبستهاند ولي دست خواهرت آقا
چه خوب شد كه نشد در مقابل چشمت
كبود ، چهره معصوم دخترت آقا
گل گلوي تو را دشنهاي نبوسيده
و ماهِ نيزه نشينان نشد سرت آقا
به حرمت لب تو، چوب پا نزد آنجا
و داغ نعل نديده است پيكرت آقا
"یوسف رحیمی"