می دونی واسه خود من دیگه غیر قابل تحمل شده!
نمی تونم بپذیرم که به هیچ وجه نمی تونیم اون جوری که دوست داریم زندگی کنیم!
یادته 1 شعر تو کتاب ادبیات فکر کنم راهنمایی داشتیم؟
هیچ نگو، چشم دهانم ببست
هیچ نرو، چشم دو پایم شکست
هیچ نبین، چشم دو چشمم ببست
هیچ نفهم، این سخن عنوان نکن، خواهش نا فهمی انسان نکن....
بقیه رو یادم نیست!
ولی اینه داستان ما که من ازش فرار می کنم!