artinbala999
پسندها
340

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تشنه ام این رمضان تشنه تر از هر رمضانی
    شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
    لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم
    سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی
    می دونی واسه خود من دیگه غیر قابل تحمل شده!
    نمی تونم بپذیرم که به هیچ وجه نمی تونیم اون جوری که دوست داریم زندگی کنیم!
    یادته 1 شعر تو کتاب ادبیات فکر کنم راهنمایی داشتیم؟
    هیچ نگو، چشم دهانم ببست
    هیچ نرو، چشم دو پایم شکست
    هیچ نبین، چشم دو چشمم ببست
    هیچ نفهم، این سخن عنوان نکن، خواهش نا فهمی انسان نکن....
    بقیه رو یادم نیست!
    ولی اینه داستان ما که من ازش فرار می کنم!
    آخییییییییی!
    یه کارخونه که قبلا از این شبرنگ ها واسه گارد ریل تولید می کردولی الان زده قیر امولسیون تولید می کنه!
    تا هفته دی گه هم اولین کارخانه تولید قیر امولسیون سیار اونجا نصب می شه!
    خلاصه بحثم اینه که صاحب اونجا گرین کارد آمریکا داره، چند میلیون دلار تو حسابشه، خونه، تشکیلات با 1 مرسدس اونجا داره، زن و بچشم اونجان، ولی میاد تو کارخونش می مونه و میگه بهترین جای دنیا همین زنجان خودمونه!
    یه کارخونه ای به اسم نقطه خط زنگان، البته تو علی آباد!
    خوب پس من از تو و باران بزرگترم!
    آره ! نقطه خط زنگان رو میشناسی؟
    تا حدودی حرفتو تایید می کنم! ولی واقعا فعالم، یعنی دیگه دارم کم میارم!
    اما این مملکتو با همه بدی هاش دوست دارم، ولی واسه زندگی بهتر می خوام برم!
    من همه جا در طول روز حضور دارم!
    خونه تو دولت، محل کار سعادت آباد، کلاس تو سهروردی!
    کلا می چرخم دیگه! این سه جا که هر روز می رم، حالا وسطش جایی کار داشته باشم که هیچی دیگه!
    زیاد بیرون دیزی نخوردم ، یعنی همیشه رفتم همون دیزی سرای ایرانشهر!
    آره آفرین همونه!
    من دوستش ندارم!
    وای باسبزی خوردن و ترشی! چی می شه!
    1 روز قبل ماه رمضون بعد کلاس رفتیم دیزی سرا!
    1 دیزی سرای خیلی خوب تو تهران هست که فوق العادست ، تو ایرانشهره! فقط خیلی گردنه! دستی 15 تومن! وگرنه من هر روز نهار اونجا بودم!
    وای تو هم دیزی دوست داری؟
    من مولانا ، تو آبیک!
    بزار ببینم اگه بشه الان چند تا عکس برات می فرستم!
    شهر خوبیه! مردمش خونگرم هستن! شصتی هاشون خیلی خوش مزه است! آب و هواشم محشره!
    1 بار!
    با بچه های دانشگاه اومدیم گنبد سلطانیه، رخت شور خونه و بازار!
    خواستیم بریم دیزی سنگی بخوریم که داشتن تعمیر می کردن!
    آخه تو زنجانی، منم تهران!!!نمیشه که!
    دو روز پیش دعوت شدم زنجان، ولی چون کلاس داشتم نتونستم برم!
    آخه تو زنجانی، منم تهران!!!نمیشه که!
    دو روز پیش دعوت شدم زنجان، ولی چون کلاس داشتم نتونستم برم!
    خوش به حالت!
    می دونی من چند وقته مهمونی نرفتم؟؟؟؟؟
    البته خونه دوستام مهمونی بوده!
    ولی مهمونی درست و حسابی خونوادگی نه!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا