خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز دل خیالی و ندانمت کجایی
دل خویش را بگفتم چو تو دوست می گرفتم
نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفایی
تو جفای خود بکردی و نه من نمی توانم
که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
چه کنند اگر تحمل نکنند زیر دستان
توهر آن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی
سخنی که باتو دارم به نسیم صبح گفتم
دگری نمی شناسم تو ببر که آشنایی
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
تو که گفته ای تامل نکنم جمال خوبان
بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
-----------
سلام
این از شاهکارهای سعدیه البته با صدای شجریان جون میگره...
ما دوستت داریم پسر،موفق باشی همیشه
