sh85
پسندها
8,892

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام جناب مهندس

    ببخشید مزاحم شدم.....

    یه راهنمایی میخوام ازتون. من میخوام یه شرکت مهندسی بزنم. به نظرتون تو زمینه برق، چه بستری برای کار کردن مناسب تره؟!....

    اگر لازم باشه،من میتونم در دوره های تخصصی کنترونیک هم شرکت کنم.

    کارشناسی مهندسی برق- الکترونیک هستم.

    ممنونم از شما.
    ادامه:


    همکلاسیهای من یادم کنید
    باز هم در کوچه فریادم کنید همکلاسیهای درد و رنج و کار
    بچه های جامه های وصله دار
    بچه های دکه سیگار سرد
    کودکان کوچک اما مرد مرد
    کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
    جمع بودن بود و تفریقی نبود
    کاش می شد باز کوچک می شدیم
    لا اقل یک روز کودک می شدیم
    یاد آن آموزگار ساده پوش
    یاد آن گچها که بودش روی دوش
    ای معلم نام و هم یادت به خیر
    یاد درس آب و بابایت به خیر
    ای دبستانی ترین احساس من
    بازگرد این مشقها را خط بزن
    اولین روز دبستان بازگرد
    کودکی ها شاد و خندان باز گرد
    باز گرد ای خاطرات کودکی
    بر سوار اسب های چوبکی
    خاطرات کودکی زیباترند
    یادگاران کهن مانا ترند
    درسهای سال اول ساده بود
    آب را بابا به سارا داده بود
    درس پند آموز روباه و خروس
    روبه مکار و دزد و چاپلوس
    روز مهمانی کوکب خانم است
    سفره پر از بوی نان گندم است
    کاکلی گنجشککی باهوش بود
    فیل نادانی برایش موش بود
    با وجود سوز و سرمای شدید
    ریز علی پیراهن از تن می درید
    تا درون نیمکت جا می شدیم
    ما پر از تصمیم کبری می شدیم
    پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
    یک تراش سرخ لاکی داشتیم
    کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
    دوشمان از حلقه هایش درد داشت
    گرمی دستانمان از آه بود
    برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
    مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
    خش خش جاروی با پا روی برگ
    عزیزم اگه تا الان نترکیده باشه خودم برات می ترکونم!!:D
    نگران نباش!!:D
    خواهش میشه عزیز:gol:
    سلوم شهناز جوون خوفی؟

    چیکارا می کنی؟

    ااااااااا جملت چقدر آشنا می زد :دی
    wow، متن کامل شعر

    فکر نکنم دنیای بزرگی داشته باشند، برعکس، حتا دنیای خودشون رو کشف نکردند

    :gol:
    باشه!
    حداقل وقتی می بندی یه تایک بذار که کاری داشتیم اونجا بهت بگیم!

    با اجازه دیگه رفتم
    شب خوش
    عجب...
    درمانده این رستگاری هستم!
    حالا نمیشه به همین تکه جنونمون اقناع کنی و دیگه از اینکارا نکنی؟!
    خوبی؟؟
    این صفحه آخر می پوکه از دست تو این قدر که می بندی و باز می کنی!!!
    دو جاده در جنگلی از هم جدا می‌شدند، و من ـــ
    من آن‌را که مسافر کمتری عبور کرده بود برگزیدم،
    و همین، تمام دگرگونی‌های زندگیم را موجب شد.
    بسکه خرابی های "من" را به پای "ما" گذاشتیم صدای "ما ما "ی حماقتمان گاو ها را هم از رو برد !

    همه‌ی مردم دنیا مایلند همه‌ی آدم‌های دنیا بجز خودشان را عوض کنند. بگذار به تو بگویم که راحت‌تر است که خودت را عوض کنی تا دیگران را تغییر دهی!

    امروز یه کتاب می‌خوندم، دقیق یاد دست‌نوشته‌ی شما توی تاپیک افتادم، همین دست‌نوشته!
    تو هم جزیی از منی دیگه
    حالا هی بگین نگین؟؟؟
    نگین بگین؟
    پس نگین :-"
    نه!
    من فقط خودمو خودم هستم...
    از این بیشتر؟؟؟
    بسمه ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا