عروسک چيني من نشين کناره پنجره
خيره ميشن رهگذرا به تو به جاي منظره
شوره چشاي ادما با يک اشاره ميشکني
بگو به ادماي شهر که تو فقط ماله
تن شيشه اي نازه من خاطرخاهات پشت درن
ميخوان عروسک منو اون ور ابرا ببرن
دزده اومد بدزدتت دزديدي اونو با چشات
ميخوام ستاره بچينم بيارمش با گل برات
دلم ميخواد تو ادما برات عزيز ترين باشم
سر به هوا کردي منو بزار من اخرين باشم