امشب اين دل سوي تو انگار دارد مي رود
عاشقي از اين جهان پربار دارد مي رود
بس كه در تأخيري از "ما و گناه و اشتباه"
گه به گه اين عاشق و آن يار دارد مي رود
هر نگاه و هر قدم در جستجوي رد تو
رو به سوي مركز پرگار دارد مي رود
هر دمي از جانبت تيري ز عشقت در نهان
تا به سحر قلب ها انگار دارد مي رود
گو كه من هم عاشقم از غيب آگاهي بده
كز دل آلوده ام زنگار دارد مي رود
گر بيايي گويمت " از اين دل پر قصه ام
غصه و آه و غمم رهوار دارد مي رود "
چون بيايي قول من از جانب عالم به تو
" وقت دعوت كس نگويد كار دارد مي رود