«حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود امابه جای افکارش تشنگیش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.»
نه این که نباید برای مظلومیت حسین و اهل بیتش گریست؛
نه این که نباید برای لبهای تشنهی علی اصغر گریه نکرد؛
یا این که کودکان خیام حسین که زیر شلاق اشقیا خرد میشدند و هیچکس نبود تا آنها را در پناه خود گیرد، مگر میتوان از یاد برد؟
یا این که مگر میشود آن روز را از یاد برد که عباس چگونه خود را به نهر علقمه رساند و مشکهای عشق را پر کرد از آب، اما جرعهای ننوشید از آن؛ چرا که زنان و کودکان تشنهاند، زنان خیمهگاه دیگر نمیدانند با کودکان تشنه چه کنند.
لبیک یعنی این...
اما حسین بیشتر از آب، تشنهی لبیک بود...
لبیک یعنی تا آخر ماندن؛
لبیک یا حسین یعنی جان را فدای حسین کردن؛
لبیک یا حسین یعنی بیقرار شدن؛
یعنی بدرقه کردن به سوی رهایی و پرواز و آنگاه که پیکرش را برای مادر میآورند بگوید؛ مرا پیش فاطمه زهرا(س) رو سفید کردی؛
حسین فرزند مکتبی است که هنر خوب شهید شدن را خوب آموخته بود و شهادت جنگ نیست، رسالت است