من پریشانم که راه خانه را گم کردهام
من پری… یا نه، پس از تو شانه را گم کردهام
میگذاری دام پشت دام و من در این قفس
آنقدر ماندم که طعم دانه را گم کردهام
شمعم اما در خودم خاموش از بس بودهام
اشتیاق صحبت ِ پروانه را گم کردهام
آشنا با هیچکس جز تو نبودم، ناگزیر
رفتهام هرجا، دلی بیگانه را گم کردهام
عاقلی کو تا بترساند مرا از عشق تو؟
من شمار اینهمه دیوانه را گم کردهام
***
من پری هرگز نخواهم شد ولی بر شانهام
هایهای گریهای مردانه را گم کردهام