kaghaz rangi
پسندها
5,533

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خوب خداروشکر

    من عصر دارم میرم فدک واسه کارای شرکت باید با دوستم حرف بزنم

    اگه دوست داری اینجا اگه هم نه زنگ بزن:w12:

    میخوای الان زنگ بزن خونه:Dکدوم خونه هستی؟:huh:
    سلام:gol:
    خوبی تو؟امتحانت خوب شد؟
    نه هنوز نخوابیدم:D

    از زهرا چه خبر؟گویا صبح میرسه آره؟
    آخه اونجا از گونه هایی که اسمشونو نمیدونستم عکس گرفتم.....واسه همین اسمای اینارو نمیدونستم...خوشحال میشم تو هم با عکسات کاملش کنی....
    قربونت برم. قابل شمارو نداشت عزیز دلم.

    شاد باشی و همیشه لبت خندون
    بووووووووووووووس
    If you think that i'm a friend to you, then forward it back to me, and to all your other friends that you think is a true friend to you.


    [IMG]

    [IMG]


    [IMG]


    [IMG]

    [IMG]
    [IMG]

    [IMG]

    [IMG]

    [IMG]

    [IMG]
    خدا نكنه عزيزم...

    آخ جوووووونمييييييي جووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون [IMG]
    گلم، از همصحبتی با شما خیلی خوشحال شدم
    با اجازه ات من برم دیگه
    شب آرومی داشته باشی
    شب بخیر :gol:
    آها همون پارکه رو میگی که.. فهمیدم باشه
    لابد خونتونم همون در آبیه است دیگه.. خب پس یاد گرفتم، دیگه گم نمیشم
    حالا واسه احتیاط این عکسو پرینت میگیرم میگیرم دستم که منو بشناسی :D

    آهان راست گفتيا منم اون دوتا فينگيلي رو حساب نكرده بودم...

    ميگماااااااا [IMG] نميشه يه بار ديگه منو انتخاب كني... [IMG]
    خب حالا اگه خواستم غیر از وقت عروسیت بیام چی... آدرس هم نداشته باشم.. با یه بسته کاغذ رنگی ییام دم دانشگاهتون بیایستم خوبه؟ :D
    مریم خانم شما واقعاً لطف دارید.
    من هم هر وقت پیام های شما ها رو می بینم خیلی خوشحال می شم.
    ان شاء الله که دوباره فرصت بشه بتونم از وجود دوستان خوبی چون شما استفاده کنم.

    باز هم هزاران بار ممنونم ازت دوست عزیزم
    مرسی قربون چشات...
    اصلانم مهم نیست که آدرس ندارم...بلاخره یه جوری پیدات میکنم
    مثلا میام دم دانشگاهتون یه پلاکارد میگیرم دستم روشم می نویسم kaghaz rangi :D
    خدا رو شکر که حالش خوبه
    بهش خیلی سلام برسون
    بله مسلمه.. منم خیلی دلم برات تنگ شده :D
    اوهوم اوهوم ...حتماااااااااااا حتمممممممممممما...قدمتون روي جفت چشاي من.... از حالا منتظرم... [IMG]
    حالا من و رضا كه هستيم اما دوتاي ديگه رو از كجا بيارم و بيايم دوباره شيراز...؟؟؟!!! [IMG] :w15:
    اي جاااااااان...باشه خانومي حتما...فقط مشكل اونجاست كه مرجاني فرصتش كمه و روزي يك بار بيشتر نميتونه بياد و چون داستان في البداهه هست اينه كه با كندي پيش ميره...بايد هر روز يه موضوع بهش اضافه كنيم اينه كه داستان نويسي از اين نوع هم جذابه هم سخت..در واقع يه جورايي ما هم از آخر داستان بي اطلاع هستيم...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا