هیچی دیگه بعدش بچه ها برگشتن..یکم حرفیدیم..پژمان اینا هم اومدن...بعدش بچه ها خدافسی کردن و من و آمنه و آرچی و آرام و میلان و آرخا ( علیرضا ) تا 8 با هم بودیم ..رفتیم کتاب خریدیم و بستنی خوردیم و اینا...سیاوش و دوستش هم ساعت 5 رفتن!
سلام جقله ی خیلی جقل..خوبی بچه؟؟آخه تودرس نمیخونی باید بندازی گردن من؟هان هان؟؟خب بابا میشستی روزهای قبلش قشنگ میخوندی که اینجوری نشه..البت حمید من همیشه معتقدم تا نمره تنیومده نباید نظری در مورد چگونگیدادن امتحانت بگی...یهو دیدی استاد حال کردبهت نمره بالا داد!میشه دیگه!!..آهان.. نه..چیز.یادم رفتهبود تویی...چیز...نمیشه!!..عمرا استادبا کسی مثل تو حال کنه بهت نمره بالا بده..:دی