MEMOL...
پسندها
3,736

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • متشكرم عزيزم..فكرميكنم اين شعر رو قبلا هم برام داده بودي اما واقعا ارزش دوباره خوندن رو داشت...خيلي با مفهوم و زيباست...بازم ممنونم.
    ممنون از شعرت خیلی جالبه عزیزم منم یه شعر برات می فرستم
    چقد قشنگ بود
    دسته گلت درد نکنه، ممنووونم
    مخصوصن عکسه هم خیلی خوشمل بود :gol:
    سلام عسلم...خوبی جیجلی؟چقده دلم برات تنگ شده....وااااااااای عکس خوشگلش رو ببین...چه نازه...
    تنها، در کوچه پس کوچه های شهر می رانَد…
    گاهی بی مقصد، آهسته و آرام.
    گاهی در پی مقصدی، شتابان.
    همواره در فکر…با نگاهی خیره… شاید به دنبال کسی یا در پی پاسخ سؤالی …به چه می اندیشد؟ … به راستی نمی دانم…
    شاید اگر من هم جای او بودم ، مشابه خاطرات زندگی او را از سر گذرانده بودم و دوچرخه ای هم داشتم، مثل او تنها سفر می کردم… تنهای تنها …با کوله باری اندیشه بر دوش و دنیایی حرف نزده در دل…
    به ندرت به عابران توجه می کند… شاید گاه گاه “سلام”ی از روی عادت به عابری نیمه آشنا بکند و بپرسد “خوبی؟” و بعد بدون اینکه منتظر شنیدن جواب بماند راه خویش را بگیرد و دور شود….
    من جای او نیستم…. دوچرخه ای هم ندارم… اما “سلام” هایم گرم است و شاد … و وقتی می پرسم “خوبی؟” منتظر می مانم تا بدانم آیا آشنای من غمی در دل دارد یا نه…
    .
    .
    امان از این بی تفاوتیِ فراگیر

    ای آسمان به صورت ماهش نظاره کن
    از شرم روی او مه خود را دو پاره کن
    ای چرخ جامه فرح امشب به تن نمای
    پولک ز اختران و ز مه گوشواره کن

    میلاد پیامبر اکرم(ص) و امام صادق (ع) بر شما مبارک....
    [IMG]
    نمیدونم.
    از صبح کلی انرژی داشتم ولی فکر کنم همش تمام شد:redface:
    ابر نخستين ترانه ي معجزه را
    بر لبهامان حك كرد
    زبانمان را فراموش كرديم
    كفش و لباسمان كهنه ماند
    و ما
    با بوسه
    درختان را
    بهار كرديم.

    ما در بدبختي ، سوء تفاهم بوديم
    بادكنك ها
    كه نفس هاي عشق مشتركمان
    در آن حبس بود
    به تيغك ها خورد و منفجر شد
    قلبمان ايستاد
    و ساعت هاي خفته ي زمين
    به كار افتاد.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا