نمی دانم ...
آمدنت راخواب دیدم یا رفتنت را ؟
به گمانم هر دو !
چه شیرین بود آمدنت ،
مثل رویاهای کودکانه ، با تبسمی آسمانی همراه
کوتاه ...
کوتاه ...
کوتاه ...
و چه تلخ و آشفته بود رفتنت ،
مثل آمدنت بی خبر ، ناگهان
ولی همچون کابوس ، پریشان ، بی پایان
کلید بیداری از این کابوس به دست های سرد مرگ سپرده شده
چقدر مشتا ق بیداریم
و چقدر به آسمان نزدیک...
رحمت خدا شامل کساییه که بر داشته هاشون شاکر باشند و میدونم تو با قلب پاک و حس زیبا و درون پاکت همیشه شامل این رحمت خدایی..
مرسی..
نمیدونی چقدر از اینکه مثل تو دوستی دارم در کنارم خوش به حالمه
عیبی نداره عزیزم.. همین که شاکری بزرگترین موفقیته و یعنی ذهنت هم ازاده و میتونی تو زندگیت راحت باشی..
کار خیلی مهمه بهت تبریک میگم.. تبریک میگم خیلی خوشحال شدم دوست خوبم .. باور کن خوشحال شدم..
اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم
چون شب خاکستري سر در گريبانت نبينم
اي تو در چشمان من يک پنجره لبخند شادي
همچو ابر سوگوار اين گونه گريانت نبينم
اي پر از شوق رهايي رفته تا اوج ستاره
در ميان کوچه ها افتان و خيزانت نبينم
مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت
در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبينم
تکيه کن بر شانه ام اي شاخه نيلوفري رنگ
تا غم بي تکيه گاهي را به چشمانت نبينم
قصه دلتنگيت را خوب من بگذار و بگذر
گريه درياچه ها را تا به دامانت نبينم
کاشکي قسمت کني غمهاي خود را با دل من
تا که سيل اشک را زين بيش مهمانت نبينم
تکيه کن بر شانه ام اي شاخه نيلوفري رنگ
تا غم بي تکيه گاهي را به چشمانت نبينم
تکيه کن بر شانه ام اي شاخه نيلوفري رنگ
تا غم بي تکيه گاهي را به چشمانت نبينم