دلا محیا شو
محرم حسین می آید ...
ندای مکتب انسان پرورش به گوش آید ...
دلا محیا شو
که کاروان حسین رهسپار سوی خداست ...
ز مردگی به درآ !
تا تو را بیاموزد
چگونه بودن را ...
چگونه مردن را ...
.
.
.
التماس دعا ...
هزار برگ پاییزی نمی دانند که من هزار و یکمین برگ از پاییزم
که زیر پای رهگذری له شدم و صدایی هم از من به گوش نرسید
من همان هزار و یکمین برگ از پاییزم که حتی درخت هم برای داشتنم تقلا نکرد
همانم که برگ زردم و هیچ از من نمانده جز صدای خش خشی زیر پای رهگذر
پاییز تمام شد...