marysasarvar
پسندها
24

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • وقتی هوا دلگیره

    وقتی قفس کوچیکه تن تنگ تر میشه

    وقتی هوای هیچ جا واسه نفس کشیدن کافی نیست

    وقتی دلت گرفته

    وقتی اشکات همین جوری پایین میان

    وقتی قلبت بی قراره

    وقتی دستها دوره

    وقتی تو نیستی

    وقتی من بی توام

    وقتی عشق ما به یه نقطه چین بلند رسیده

    وقتی همه دلسنگ شدن

    وقتی توی اتاقت همه ی عروسکات بهت میخندن

    وقتی از در و دیوار اتاق حرف نصیحت بباره

    اونوقت یه موجود بی روح میشی که فقط محکومه زندگی کنه

    اینجا هوا سرده اینجا آسمون تاریکه

    اینجا ستاره نیست اینجا ماه قهر کرده

    اینجا چشمها گریونه

    اینجا یه قلب بی قراره

    اینجا یه دل داره از غصه دق میکنه

    اینجا پرنده پر نمی زنه

    اینجا کسی عاشق نمیشه

    اینجا کسی نمیدونه دوست داشتن یعنی چی

    اینجا ساکته اینجا غم گرفته هست

    از این همه فاصله از این همه دوری دلم گرفته

    کجایی ؟؟!

    تکیه گاهم باش
    اینجا کلام گیر غم مصلحت نبود

    اینجا که آمدم

    دیدم که به هر سمت می روم

    نه که دیوار رو به روست

    اینجا کلاس نیست

    اینجا چهار پنجره ی روشن من است

    هر کس قرار حوصله اش پینه بسته است

    هر کس که از هجوم غم خانه خسته است

    در باغ چار پنجره یک جا برای اوست

    استاد جنس ماست

    گاهی خیال می کنم استاد مثل من

    قلبش شکسته است !

    اینجا زمان سبک تر ار آن می پرد که هست

    تا پلک می زنم

    رویایی از غزل شدنم باز پیش روست . . .
    ممنون دوست عزیز از گلات
    ایشالل گل باشی ولی عمرت مثل گل نباشه :gol::gol:
    درست میبینم خودتی داری سیگارمیکشی؟؟؟اخه چرا(وای وای گل بربرمن چه شد)؟
    منو دوست داری می دونم ، آخه چشمات برقی میشه

    تا گلایه می کنی تو ، آسمونم برفی می شه



    توو دلت همیشه بارون ، همینه دلت تمیزه

    تو نمی دونی که چشمات ، چقدر واسم عزیزه



    آخ که ناز خریدن تو ، چقدر شیرینه واسم

    گاهی لج بازیم می گیره ، نمیگم تو هستی نازم !



    به خدا عزیزی واسم ، به خدا ماه شبامی

    همه شادی ِ منی تو ، خنده ی روی لبامی



    هیچ کسی هم نمی تونه ، قدّ من بخواد چشاتو

    مگه هست کسی که میخواد بشنوه همش صداتو ؟



    تو منو میخوای می دونم ، منم عاشقت می مونم

    تا همیشه پیش من باش ، قدر چشماتو می دونم



    این یه شعر عاشقونه ، آخه شادم تو که هستی

    ای خدا نبینم اون روز ، که تو رفتی درو بستی
    اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی

    بوته ای در دامنه باش

    ولی بهترین بوته ای باش

    که در کنار راه روییده

    اگر نمی توانی درخت باشی ، بوته باش

    اگر نمی توانی بوته باشی

    علف کوچکی باش

    و چشم انداز کنار شاه راهی را شادمانه تر کن

    اگر نمی توانی نهنگ باشی

    فقط یک ماهی کوچک باش

    ولی بازیگوش ترین ماهی ِ دریاچه

    در این دنیا برای همه کاری هست ؛

    کارهای بزرگ ، کارهای کمی کوچک

    و آنچه وظیفه ماست ، چندان دور از دسترس نیست

    اگر نمی توانی شاه راه باشی ، کوره راه باش

    اگر نمی توانی خورشید باشی ، ستاره باش

    با بردن و باختن ، اندازه ات نمی گیرند

    هر آنچه هستی بهترین باش. . .
    بوسه ۱


    اسم تو غزل نيست. . . خودم مي دانم

    نا خواسته شاعرت شدم. . . مي دانم

    اينگونه كه عاشقانه ام مي بوسي

    كادوي شب تولدم. . . مي دانم



    بوسه ۲


    ديوانه اي ام كه از ازل كم دارم

    شاعر شده ام. . . كمي غزل كم دارم

    ديوانه تر از هميشه ام. . . مي بوسم

    لب هاي تو را - چه مبتذل! - كم دارم



    بوسه ۳


    دزدانه چقدر از تو لب مي گيرم !

    لب سوخته تر ز بوسه تب مي گيرم

    اين بوسه بماند كَمكي سرد شود

    پيش تو امانتي كه شب مي گيرم !



    بوسه ۴


    باران زده توي شعر من ، مي بارد

    صد بوسه به گونه و دهن مي بارد

    بگذار كه چتر عاشقي هايم را . . .

    اينبار چه بوسه ي خفن مي بارد !



    بوسه ۵


    همخوابه ی شعر! توی دیوان ِ خودم

    اصلا ، به خدا نمی شود! ، جان ِ خودم !

    تعارف که نمی کنم ، عزیزم! امشب

    یک بوسه ی داغ ِ داغ مهمان ِ خودم



    بوسه ۶


    قانون گرانشي : « تو را مي بوسم »

    اينبار چگالشي! تو را مي بوسم

    از فاصله اي كه چند سال ِ نوري ست

    با پست ِ سفارشي تو را مي بوسم



    بوسه ۷


    صد بوسه ي صد سفارشي در بستر

    از جنس همان شكوفه هاي قمصر

    مبدأ: من و شهر « اول فروردين »

    مقصد: تو و شهر « آخر شهريور »
    سلام دوست عزیز ، حال شما ؟ عیدتون مبارک ، ایشالا همیشه سلامت و موفق باشید ...



    به قربانگاهت آمدم
    تا خود را قربانیت کنم
    اما دریغ
    گوش هایم به ندای شیطان لیک گفت


    --------------
    دعایم کن
    که محتاج دعایت هستم

    فانوس تنهایی
    شب عید قربان
    یا علی


    گویند صدای خفاش ها آنقدر بلند است که ما تونایی شنیدن آن را نداریم
    و چه زیباست این گوهر ناب ...
    خدایی که در همین نزدیکی است
    اما دریغ
    بارها دچار عجز و ناتوانی شدیم
    و تو را ندیدیم
    عزیز مهربانم . . .

    اکنون که عمرمان به یک شب وصل شده است

    و ما هر دو در انتظار دیداری دیگر

    تمام قلبم را برای آن روز آرام می کنم

    تا خود آیی و آن را در آغوش گیری

    باور کن بی تابی نخواهم کرد

    چون من یار کسی هستم

    که همواره در کنارم هست

    حتی اگر نباشد . . .

    عزیزم تو نیز بی تابی نکن

    دلتنگ می شویم

    ولی باید این را به خاطر بسپاریم

    که یادمان به ما آرامش می دهد . . .
    سلام ؛ حال من خوب است

    ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور

    که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . .

    با این همه اگر عمری باقی بود

    طوری از کنار زندگی می گذرم

    که نه دل کسی در سینه بلرزد

    و نه این دل نا ماندگار بی درمانم . . .

    تا یادم نرفته است بنویسم:

    دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود . . .

    خواب باران و پاییزی نیامده را دیدم

    دعا کردم که بیایی

    با من کنار پنجره بمانی ، باران ببارد

    اما دریغ که رفتن ، راز غریب این زندگیست

    رفتی پیش از آن که باران ببارد . . .

    می دانم ، دل من همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است !

    انگار که تعبیر همه رفتن ها ، هرگز باز نیامدن است

    بی پرده بگویمت :

    می خواهم تنها بمانم

    در را پشت سرت ببند

    بی قرارم ، می خواهم بروم ، می خواهم بمانم ؟!

    هذیان می گویم ! نمی دانم . . .

    نه عزیزم ، نامه ام باید کوتاه باشد

    ساده باشد ، بی کنایه و ابهام

    پس از نو می نویسم:

    سلام! حال من خوب است

    اما تو باور نکن . . .
    تولدمن دیروز...نننننننننننننننننننننننننننننننننه ده نه دیگه اگه گفتی تولدم کییه؟؟؟
    سرد و خاموشم

    دلیلش را مپرس

    نگاهم کن

    نگاهم را نمی خوانی

    فاصله هاست بین ما

    دلت بسته به مهر دیگری ست و بی اعتنا می گذری

    نمی بینی

    دلم لرزیده است

    نمی دانی

    دستت را نمی گیرم

    فردا نیستی و سوار بر قطار زندگی خواهی رفت . . .

    و من می مانم تنها

    و ریل هایی که تا بی نهایت کنار هم هستند

    اما از غم فراق به ناله آمده اند . . .

    بغض گلویم را می بلعم و هرگز نخواهم گفت

    دوستت دارم . . .
    (دوست داشتي به تالار ادبيات هم سري بزن)
    بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم---همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
    شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم----شدم آن عاشق دیوانه که بودم
    در نهانخانه جانم رخ یاد تو درخشید----بوی صد خاطره پیچید یاد صد خاطره خندید
    یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم----پرگشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم
    به تو گفتن حذر از عشق ندانم نتوانم----سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
    روز اول که دلم به تمنای تو پر زد----چون کبوتر لب بام تو نشستم
    تو به من سنگ زدی-----من نگسستم نپریدم نرمیدم
    .
    .
    .
    بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم؟؟؟؟؟
    فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.پیرمرد از دختر پرسید:- غمگینی؟- نه.- مطمئنی؟- نه.- چرا گریه می کنی؟- دوستام منو دوست ندارن.- چرا؟- چون قشنگ نیستم- قبلا اینو به تو گفتن؟- نه.- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.- راست می گی؟- از ته قلبم آره دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...
    سلام
    ممنون از اینکه منو به عنوان دوست انتخاب کردید
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا