marysasarvar
پسندها
24

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • روي گل شما به سرخي انار ،شب شما به شيريني هندوانه ،خندتون مانند پسته و عمرتون به بلندي يلدا
    يلدا مبارك
    انتظار سرد

    به سر آمد وتو امشب

    مي آيي

    پاورچين

    پاورچين

    با پيراهني پرچين و بلند

    پراز پولك هاي چشمك زن و نقره اي

    ازجنس شب

    خورشيد

    اگر بگذارد
    تمام امیدم تویی

    اصلا تمامم تویی وجود و تار و پودم تویی

    خدایا

    مرا دریاب !

    دیگر چیزی از "بهار" نمانده

    این آتش سرد فقط وجودم را می سوزاند

    و ذره ذره آبم می کند

    بریده ام

    دست بر دعا بر می دارم ، تو را می خوانم

    ای باقیترین ایمان من بر دامنت چنگ می زنم

    مرا دریاب . . .
    نازنینم خداحافظ

    نخواهم گفت هرگز نقشی از تو

    پیش چشمانم نخواهم ماند

    نخواهم گفت هرگز هیچ جایی نیستت در کنج تنهایی من

    هرگز نخواهم گفت دیگر نگاهی نیست

    آهی نیست

    یا از یاد خواهم برد آن حرفی که بر قلبم تو حک کردی . . .
    نازنینم خداحافظ

    من تو را می بخشم

    اگر باور نکردی آنچه با من بود

    اگر حتی ندیدی قطره ای را

    که برای تو بروی گونه ی تنهایی ام خشکید

    یا حتی نفهمیدی چگونه دوستت داشتم . . .
    "من"! نمی فهمی چه می گویم ؟ تعارف ها کنار

    جای تو آنجاست. . . آنجا. . . آن طرف. . . بالای دار



    "من"! تو زندانی برایم، دست و پایم را نگیر

    "من"! رهایم کن ، برایم مرز می سازی، بمیر !



    "من"! خداحافظ که دارم می روم آن دورتر

    می روم آنجا که باشم بر بدی مجبورتر !



    "من"! مرا می بخشی آیا؟ قدر تو نشناختم

    راه ها هموار شد من هم خودم را باختم



    "من"! فقط رویم سیاه ست از گناهان بدم

    خوب می دانم که از درگاه بالا هم ردم



    "من"! خداحافظ فقط شرمنده ام تنها همین

    "من"! تو را می بازم و از من فقط می ماند این . . .
    سلام مریم جان
    حالت خوبه؟
    عکس هایی که فرستادی خیلی زیبا یود
    یه دنیا ممنون
    برات آرزوی موفقیت می کنم
    مي خواهم برايت مرهمي باشم !

    براي آن نگاه خسته اي که مي دانم

    اميدش به لبخندي ست

    مي خواهم برايت لبخند باشم !

    براي آن دلي که از اميد ، خالي ست

    مي خواهم دست هايت را در دست هاي آسمان بگذارم

    تا باور کني آسمان هم ، براي تو آغوش مي گشايد !

    من تو را مرهمي خواهم بود

    گرچه . . . دلي دارم که نيازمند يک مرهم است
    سکوت لحظه های سردم را

    تنها ترنم نوای تو می توانست بشکند

    همه لحظه های گرمم

    و تمامی سکوتهای سردم را به تو مدیونم

    با شکستن حباب آرزوهایم

    قفلی را بر دروازه قلبم کوبیده ای

    قفلی که تنها با نگاه تو می توانست دوباره گشایش یابد

    حال دروازه قلبم را گشوده ام اما . . .

    اما چه کسی توان رویارویی با قلب شکسته و پاره پاره ام را داراست ؟
    رفتنت را با هزاران ذکر هرگز باور کردم

    ندیدنت را با تنهایی هایم در هم آمیختم

    و به غربت رسیدم . . .

    طعم شیرین خنده هایت را در رویا می چشیدم . . .

    اما . . . رفنتنت بهر چه بود که حالا باز گشته ای ؟

    من چگونه می توانم به چشمان رویا آلودم

    صداقت دیدنت را ابراز کنم ؟

    قلبم ، عمرم و چشمانم به دیدن تو در رویا عادت کرده اند

    رویای من . . .
    گذشت . . .

    ساله هاي كه چشمانم به راهت ماند . . .

    نياميدي و پير شد

    تمام آرزو هايم

    هر آنچه كه در تو مي جستم

    و به خاك سپاردمش . . .

    دلم را ، در تابوتي از جنس فراموشي

    در سرزمين مردگان عاشق . . .

    و گذشت

    هر چه بود و هر چه گذشت بود

    و مي گذرد . . . اين تلخي لحظه ها شوم تنهايي

    در زماني كه كسي مرا به انتظار نشسته است

    و تنها اين مرگ است

    كه انتظار مرا مي كشد . . .
    گاهی آنقدر دلتنگی ام اوج می گیرید

    که سقوط اشک هایم زمین را چاک می دهند

    و ناله هایم ، تمام حجم خلاء اطرافم را فرا می گیرد

    گاهی که دلتنگت می شوم . . .

    تمام ذهنم را جستجو می کنم

    تا دوباره لبخند هایت را به یاد آروم . . .

    گاهی که از خود بی خود می شوم

    تمام کوچه های شهر را برای دوباره دیدنت زیر و رو می کنم

    گاهی که دلتنگت می شوم

    فراموش می کنم که تو خیالی بیش نبودی

    در عمق پریشانی هایم . . .

    در نفس زدن هایم ، میان مسخ و جنون

    این تو بودی ، توهم چشم سبز من

    و چه مستانه می رقصدی

    پا برهنه بر تمام ناخوشی هایم

    و نفس که حبس می شود

    آنگاه که من به عمق سبز چشمانت فرو می رفتم

    وای از بی تو بودن

    در شهری که تمام خیابان هایش را به نام تو سند زده ام

    در شهری که همه اش خاکستری است

    جز چشمان سبز تو . . .

    گاهی که دوباره یاد تو زنده می شود

    فراموش می کنم . . .

    که تو را سال ها پیش به خاک سپارده ام . . .
    آره خُب می لرزه دستام ، خیلی وقته زیر دردم

    عاشقت بودم جوونی ، اما حالا پیره قلبم



    گرچه نه سنم زیاده ، نه که رنگ موم سفیده

    اما این غصه ی دوریت ، منو تا کجا کشیده



    منی که زیر پاهام بود ، این زمین خاکی و سرد

    حالا سر به خاک گذاشتم ، زیر این فشار پر درد



    عاشقم ، عاشقترینم ، اما عاشقم نبودی

    شاید امروز ، شاید فردا ، اما من میرم به زودی



    این ترانه آخریشه ، آخرین برگه ی عشقم

    طرحی از قلب شکسته ، طرحی از دنیای زشتم



    کاش بشه خوندنی باشه ، تا بخونی تو ترانم

    کاش بشه بشنوی بازم ، آخرین بغض و بهانم



    آخرش چه خوب تموم شد ، تو که رفتی من نموندم

    دفتر شعرمو دیگه ، هی به یاد تو نخوندم



    آخرین ترانم اینه ، بعدشم خدانگهدار

    عاشقم ، عاشق نباشی ، چونکه عشق نبوده اجبار
    توی مرداب پر غوغام که از نیزار غم سیره

    یه کاری کن بشم دریا یه دریا که نمی میره



    صدای تیک تیکه قلبم میگه زودی درو واکن

    به جای این همه دوری یه یادی از دله ما کن



    نوای لزرش دستام که از دوریت شدن آهنگ

    نمی خوان لحظه هات گم شن تو تقدیر کویر من
    گذشت لحظه های با تو بودن

    و در پاییز عشقمان

    نامی از دوست داشتن باقی نماند

    چقدر زودگذر بود قصه من و تو

    و در آنروز که دست بی رحم تقدیر

    درو کرد گندمزار دلهایمان را

    و تهی شد همه جا از عطر گل عشق

    و در کوچ پرنده های غمگین

    در آن کویر آرزو

    شاعری دل شکسته و تنها

    می نوشت شعری به یاد با هم بودن ها

    شعری برای خشکیدن گلهای عشق در مزرعه دوست داشتنها

    قطره اشکی به یاد همه خاطره ها . . .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا