مرداب گونه ام ، و تو نيلوفری هنوز
ها. . . بی بهانه در غزلم می پری هنوز
اينجا ترانه مُرده گلم! ، مانده ام چرا -
در شوره زار عاطفه ، رنگين تری هنوز ؟!
در يادها و خاطره ها رفته ای ، ولی
بيچاره عشق ، مانده به خوش باوری هنوز
کالای سرد ِ « فاصله بازار » در رکود
تنها تويي که شعر مرا میخری هنوز
سهمم هميشه گريه شده ست از نبودنت
ای باغ ِ خنده ها! که دلم می بری هنوز
با عشق ها ، مسافر شهر غزل شدم
احساس شاعرانه! که در دفتری هنوز . . .
خالی تر از هميشه لبم از تو پر شده ست !
چون « بوسه های وسوسه در بستر » ی هنوز
بر اين همه ترانه ، خدا هم نظر نکرد !
آه! ای نهال غصّه! چه بارآوری هنوز
ها. . . بی بهانه در غزلم می پری هنوز
اينجا ترانه مُرده گلم! ، مانده ام چرا -
در شوره زار عاطفه ، رنگين تری هنوز ؟!
در يادها و خاطره ها رفته ای ، ولی
بيچاره عشق ، مانده به خوش باوری هنوز
کالای سرد ِ « فاصله بازار » در رکود
تنها تويي که شعر مرا میخری هنوز
سهمم هميشه گريه شده ست از نبودنت
ای باغ ِ خنده ها! که دلم می بری هنوز
با عشق ها ، مسافر شهر غزل شدم
احساس شاعرانه! که در دفتری هنوز . . .
خالی تر از هميشه لبم از تو پر شده ست !
چون « بوسه های وسوسه در بستر » ی هنوز
بر اين همه ترانه ، خدا هم نظر نکرد !
آه! ای نهال غصّه! چه بارآوری هنوز