@ RESPINA @
ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره
-
یه داداش دارم شاخ نداره
چی رو نمیدونستی؟
مگه متولد ماه شهریور نیستی ؟؟؟؟؟؟؟
حالا دعوت کن ... من که مشهد رو خیلی دوست دارم ..یه وقت دیدی اومدم ..
نخیلم ماله تدمه...به هیچتس ممیدمچ
آره .. البته نه هیچ کی هیچ کی .. فکر کنم فقط بارون آرامش یادش بود ..
نیگا تورو خدا ..این آرای با اینکه رییسمه اما نافرم حسوده ....
میگم عروس خانوم خوبه؟ عروسی کیه ؟ دعوتیم دیگه ؟؟؟؟؟
من هرچقدر هم بگم دوستت ندارم تو باید دلت .اسه من کلی تنگ بشه..فهمیدی؟؟زوره!!اگه نه که برم با وارنینگ یه صوبتی بکنم!!
برو چاخان!!فریبا شونصد ساعته اینجاست!!تو بهش گفتی!؟؟!؟!؟بسه دیگه دروغ نگو تنبل چاخ خپلو
نامرد چرا نگفتی دلت واسه منم تنگ شده؟؟فقط برای فریبا دلت تنگ شده بود؟؟برو دیگه دوستت ندارم..اسمت رو نمیخوام بیارم
به حرف آرامش توجه نکن .... میخواد تفرقه افکنی کنه ...
خیلیم دلم برات تنگ شده بود ....خوبی؟ ایشالله همیشه شاد و سرحال باشی .
فریبا تو رو توی صفحه ی من دیده ها!!!من فهمیدم الان!!! :دی
وااااااااااااااااااااااای ببین کی اینجاس ت..... خوبی؟ خیلی خوش میگذره که سراغ ما رو نمیگیری؟
خوبی بی معرفت؟خوش میگذره؟خانومت خوبه؟زندگیت خوبه؟از جوونیت برام تعریف کن ببینم
داداچی دونم..تیلی دلم بلات تند میچه
ملادب تدت باچی ها
شبا هنگام در آن دم که برجا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه....من از یادت نمی کاهم
اختيار داري عزيز..ممنون
ولي فكرهاتو كه كردي اگه ديدي نميشه جر زني نكني ها... [IMG]
نه !
شکايت نکن
کوه هم که باشد
گاهي
دم غروب که مي شود
انگار دلش مي لرزد ...
به خدا قسم
اصلا انگار طور ديگري ست !
انگار ايستاده مي افتد
ايستاده مي گريد
و ايستاده مي ميرد ...
پس گلايه نکن !
...
از تو چه پنهان
با تمام بي پناهي ام
گاهي ايستاده
در پس همين وجود
در پس همين خنده هاي سرد
در پس همين گريه هاي گرم
هي مي ميرم و زنده مي شوم !
...
سخت است
صبور باشي ...
و در حجم اين سکوت
نـفـسـت بنـد نيـايـد ...!
ما بیشماریم . . . . .
ه کوری چشم بعضی ها
سلام به داداش حمیدی که جواب سلام نمیده
سلام عزيزجان...خداروشكر همه خوب و سلامتن به لطف احدي
خدا رحمتشون كنه ...الحق كه حقيقته گفته ايشون...نور به قبرشون بباره [IMG]
تو خودت چطوري عزيز ...زهرا جون خوبه...سلام بهش برسون ..از طرف من ببوسش ... [IMG]
يادت باشه از طرف من هاااا...نه از طرف خودت... [IMG]
ة ة
...
...
دلم برات تنگ شده بود، چشمامو فرستادم تا ببینمت
به چشم بر هم زدنی
مادرم کودکی هایم را
گذاشت پشت در!
همه چیز شد خاطره ای
برای روزهای مبادا!
برای روزهای "یادش بخیر"
" ای کاش"و...
اما نه من دکتر شدم
و نه تو خلبان !
تنها یادگاری آن روزها
همان تیله های سیاه زیر کمد است
که وقتی در خانه تکانی عید
پیدایشان می کردیم
از شادی، هر بار بزرگتر می شدیم ...
حالا اما ...
آداب این بزرگ شدن، گاهی عذابم می دهد!
بزرگ شدنی که یادم داد
به آدمها لبخند بزنم
حتی اگر دوستشان ندارم!
یاد گرفتم،گریه نکنم
و بلند بلند نخندم!
فریاد نکشم،اخم نکنم و ...
یادم داد، دروغ بگویم!
...
چه احمقانه بزرگ می شویم!
بزرگ شدنی که رسیدن ندارد ...
بازی...حرف...خنده...سلام... ندارد!
آنچه مانده فقط
سایه ی سیاهی از من است
بر دیوار "دوستت ندارم"!
با اینکه من مثل بازیهای کودکی
هنوز لباس سفید بر تن دارم ...
چطوري پسرم
منو نميبيني خوش ميگذره؟!!
احوالات؟
عجب داداش ها بی معرفتن!!هی روزگار!!
سلام گل پسر...من که همش باد داداشیم هستم
اما داداشیم دیگه دوسم نداره !
سلام حمید جان
حال کردی بیا :
####((((!!!! مسابقه تشخیص هویت ( جییدید 2 ) !!!!! )))####مناجات...
همانا من مشتاقم به تو ، به ربوبیت معرفتم و گواهم بر اینکه تو خدای منی و بازگشت من به
به سوی توست. جهل و گمراهی من تو را مانع از هدایتم نشد و هر قدر من گستاخی کردم تو
به خویشم خواندی و هر آن گاه که تو را خواندم ، اجابتم نمودی .
تو همانی که کسی چون تو نیست و تو چون هیچ کسی . غم هایم را برطرف ساز و بر عیوبم
پرده پوشی کن . از هر آنچه هراسانم نگاهم دار . مرا به حال خویش وامگذار.
ای ذخیره ی روز سختی ام ، ای همدم گاه تنهایی ام ، ای آنکه حقیقت او را جز او هیچ کس نمی داند .
خداوندا ! تو چه اندازه به من نزدیکی و من چه بسیار از تو دورم .
چگونه نا امید باشم در حالی که تو تنها آرزوی منی ! چگونه پنهانی با آنکه تو تنها پیدایی!
محتاجم ،
محتاجی همراهی تو ! -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
