باید بهت میگفتم ولی لحظه ای شد..
این ققنوس وجودیم بالاش رو باز کرده بو د و پرپرپر بال بال میزد.. تا خواستم اطلاع بدم. فرسنگ ها از زمینیا فاصله گرفتم..
البته احساس کردم تو هماون دور و برایی ولی دیگه سیاهی رفت دیده هام و چیزی یادم نموند.
ای ای ملینا..
خواهش میکنم.. قابلی یوخدو