به آفتاب سلامي دوباره خواهم داد
به جويبار كه در من جاري بود
به ابرها كه فكرهاي طويلم بودند
به رشد دردناك سپيدارهاي باغ
كه با من
از فصلهاي خشك گذر ميكردند
به دسته هاي كلاغان
كه عطر مزرعه هاي شبانه را
براي من به هديه مي آوردند
فروغ
فكر كنم جوابت رو داده باشم داداشي چطوره؟
