good_girl
پسندها
364

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ایشالله همیشه موفق باشی....حتما بهم سر بزن گلم:gol:


    خدایا !
    به بنده هایت عادت می کنیم
    تا عادت به تو را ، از سر به در کنیم !

    به تو عادت می کنیم
    تا عادت به بنده هایت را از سر به در کنیم !

    تنها عادتی را با عادتی دیگر عوض می کنیم و در این میان هیچ وقت نمی فهمیم؛

    نه تو را ، و نه بنده هایت را ...
    به سلاااااااااااااااااااام دوست جون عزیز بنده...خوفی خانمی؟
    من هستم عزیزم تو جدیدا کم پیدا شدی...چه خبرا؟انتخاب واحد انجام شد؟


    خداوندا بندگانت شکر نعمت تو کنند ...

    و من ...

    شکر بودن تو ...

    چرا که نعمت ؛ بودن تو ست ...!
    خود را در حالت تسلط بر حوادث ببینید، بشنوید و احساس کنید. تا اینکه احساسی از اعتماد بصورت شرطی در شما بوجود آید و یقین کنید که با اعتماد به نفس و قدرت می توانید با هر اتفاقی مقابله کنید.:gol:
    آنتونی رابینز


    خالی ست

    اتاق کوچک من ...


    من

    تکیه داده ام سرم را

    به کتابی که

    نمی توانم بخوانمش !


    شاید

    کسی که

    به انگشت سبابه در می زند

    خدای خسته ي مهربان باشد ...!


    شبنم آذر
    ره آورد گفتگو با نادان دو چیز است: نخست از دست دادن بخشی از عمر و دیگری گرفتار شدن به افکار پوچ و بی ارزش.
    اُرد بزرگ:gol:
    امیرالمومنین علی (ع) فرمودند:
    سزاوار نیست که بنده خدا در دوران زندگی به دو خصوصیت اعتماد کند و به آن دل بسته باشد:
    یک عافیت و تندرستی و دیگری ثروت و بی نیازی است.
    زیرا چه بسا در حال صحت و سلامتی می باشد ولی ناگهان انواع مریضی ها بر او عارض می گردد و یا آنکه در موقعیت و امکانات خوبی است، ناگهان فقیر می شود.
    پس بدانیم که دنیا و تمام امکانات آن بی ارزش و بی وفا خواهد بود و تنها عمل صالح مفید و سودبخش می باشد.


    ضربه ای به پشتش نواخته شد ...

    چشمانش را باز کرد ...

    متعجب از آنچه می دید ...

    گریه را آغاز کرد ...

    از بهشت خدا به جهنم زمینی اش سقوط کرده بود ...

    متولد شده بود ...!!!


    وقتی حسرت ها حتی جای دل تنگی ها را هم می گیرد ...

    وقتی روزگار سرد است ...

    وقتی روز به آفتاب التماس می کند ...

    وقتی شب به مهتاب وعده ای جز تاریکی نمی دهد، نمی تواند که بدهد !

    وقتی همه چیز به هم ریخته است !

    وقتی روزگار هیچ وقت آن طور که می خواهی پیش نمی رود ...

    وقتی آواز گنجشک ها هم این جا شنیده نمی شود ...

    وقتی ما در آنیم (لحظه) ولی برگ های طلایی پاییز به سرعت ثانیه های عمرمان یکی یکی از خاطرات درخت پاک می شوند ...

    .

    .

    .

    آن قدر برای رسیدن می رویم که در آخر می بینیم او در همین نزدیکی هاست ......


    طعمش تلخ بود ... تلخی اش را دوست نداشتیم !

    بی طاقت شدیم و نا آرام . دهانمان بوی شکایت گرفت و گلایه. نام آنچه از دستش دادیم ... چه بود ؟!

    دیگر عزم آهنی و طاقت فولادی نداریم ؛ دیگر پای ماندن و رفتن نداریم . انگار ما را از شیشه و مه ساخته اند . دیگر برای شکستن مان طوفان لازم نیست ؛ ما با هر نسیمی هزار تکه می شویم ، ترک می خوریم ، می افتیم ، می شکنیم ، می ریزیم . و همین را می خواستند ...

    از اینجا تا تو هزار راه حوصله است ، ما اما چقدر بی حوصله ایم . ما پیش از آنکه راه بیفتیم ، خسته ایم . از نا هموار می ترسیم . از پست و بلند می هراسیم ؛ از هرچه نا موافق می گریزیم !

    شانه هایمان درد می کند ، اندوه های کوچکمان را نمی توانیم بر دوش کشیم . ما زیر هر غصه ای آوار می شویم و در سینه ی ما دیگر جا برای هیچ غمی نیست !

    .

    .

    .

    " ما اهل ماندن نیستیم خوب من ؛ این را زخمهایمان شهادت می دهند ..."
    علی کیست؟
    به راستی او کیست که همگان محو کمالات و صفات اویند؟
    او کیست که بعضی در مقام تمجید او از حد فراتر رفته و او را خدا خطاب کرده اندو برخی دیگر در مقام دشمنی در برابر ایشان برخاستند.
    او کیست که دشمن مکارش - عمروعاص - در مقام تمجید او می گوید: علی در بین مردم مثل طلا در بین خاکستر بی ارزش است!
    آیا انسانی را سراغ دارید که در روز، مانن شیر به دنبال رزق حلال و رسیدگی به امور معاش مسلمین باشد و در شب از خوف خدا در حال جان دادن باشد!
    به راستی علی (ع) نوری است که در بطن انسانیت و این زمین خاکی نمی گنجد و این بدن گنجایش نور الهی او را ندارد.
    شهادت ارباب فضائل، امام انس و جان رو خدمت دوستدارن اون حضرت تسلیت عرض می نمایم.
    یکی از عظیم ترین اسرار عشق و محبت این است که بیاموزید:
    چگونه آرمان ها و اندیشه های نا هماهنگ را از ذهن خود بزدائید و همواره آرزوهایی کنید که صادقانه می خواهید، نه آنچه را که فکر می کنید شاید بتوانید بدست آورید.
    کاترین پاندر:gol:


    با من سخن بگو ...

    من صدای تو را می شنوم ...

    صدای گریه های تو را می شنوم ...

    صدای تو از میان تاریکی ها می گذرد ...

    ابرها را در می نوردد ...

    با نور ستارگان در می آمیزد ...

    و با انوار خورشید به من می رسد ...

    .

    .

    .

    نامه ای از خدا به تو !


    من، نوشتن بلد نبودم !

    آسمان آبی بود

    و می کشیدم روی کاغذ سپیدی

    آبی آسمان !...

    .

    .

    .

    نوشتن بلدم و نقاشی نه !

    و می نویسم

    از همان آسمان کودکی ...

    چیزی که ماند

    بی تغییر ...!
    مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می شوی و مهمتر آنکه خوک از اینکار لذت می برد.
    جرج برنارد شاو


    بهشت

    جایی نیست که من و تو را

    به آنجا ببرند و یا مارا به آنجا راه ندهند !

    بهشت در قلب من و تو نهفته است ...

    فقط باید آن را دید ...!


    نجواي تو را

    نمي توان نوشت ...

    گرماي تو را

    نمي توان كشيد ...

    نگاه تو را

    نمي توان سرود ...

    آغوش تو را

    نمي توان نواخت ...

    تنها مي توان

    دلي داشت

    سر ريز؛

    از بوي تني

    كه بالا مي برد تورا ...

    تا شانه هاي

    خـد ا .....!
    من دارم ميرم...
    كاري باري؟؟؟
    راستي طرف رو هم يه كم نصيحت كن انقدر با من كل كل نكنه:surprised:;)
    خونت یعنی پروفایلت خانمییییییییییییییی
    خوبی ؟چندروزه دیدم ان نشدی!! مشکلی نداری که؟؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا