قطعه ی "بگذر از این بیابان" از خودم.....برا 4 سال پیشه!:
گفتي كه اين بيابان وين جان بينهايت....خود گوي باشد روا, بردن به يك اشارت
گفتم روا نمايد كين جان و اين حكايت.... به نازوغمزه اش تو, پوچ نامي في البدايت
گفتي كه سختي تويي فرط ز مفرط تويي....باشد به از تو چندين, بي حد و بيشمارت
گفتم اميدم به تو, ياد سپيدم به تو....سرد خندت به من, جانا كه جان فدايت
گفتي كه پستي تويي, نحس كه طالع تويي....كجا درست اكنون ,اين نام و اين كرامت
گفتم كه اينم اكنون, پروانه ي شمعم اكنون....بگذار كه پر بسوزم به صوتي زان نوايت
گفتي كه مست جاني, رو كه نباشدت راه....در كوي و برزن ما, نا خود را هيچ بشارت
گفتم كه مستي تويي, پستم و هستي تويي....هان كه دوايم تويي, جرعه اي زان لبانت
گفتي كه در پليدي ناگفته كم نداري....وه كه سياهي تو, آن قتل چاه حاجت
گفتم به نامت اي دوست, بين كه خيالت اي دوست....نا ديده پربگيرد, چون اشك در وصالت