2
گل به گل، سنگ به سنگ اين دشت
يادگاران تو اند.
رفته اي اينک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوگواران تواند.
در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد
رفته اي اينک، اما آيا
باز مي گردي ؟
چه تمناي محالي دارم
خنده ام مي گيرد!!
و چه روياهايي !
که تبه گشت و گذشت.
و چه پيوند صميميتها،
که به آساني يک رشته گسست.
چه اميدي، چه اميد؟
چه نهالي که نشاندم من و بي بر گرديد.
دل من مي سوزد،
که قناريها را پر بستند.
که پر پاک پرستو ها را بشکستند.
و کبوترها را
- آه، کبوترها را......
و چه اميد عظيمي که به عبث انجاميد.
در ميان من و تو فاصله هاست
گاه مي انديشم،
- مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري!
تو توانايي بخشش داري.
دستهاي تو توانايي آن را دارد،
- که مرا
زندگاني بخشد.
چشمهاي تو به من مي بخشد شور عشق و مستي
و تو چون مصرع شعري زيبا سطر برجسته اي از زندگي من هستي.
گل به گل، سنگ به سنگ اين دشت
يادگاران تو اند.
رفته اي اينک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوگواران تواند.
در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد
رفته اي اينک، اما آيا
باز مي گردي ؟
چه تمناي محالي دارم
خنده ام مي گيرد!!
و چه روياهايي !
که تبه گشت و گذشت.
و چه پيوند صميميتها،
که به آساني يک رشته گسست.
چه اميدي، چه اميد؟
چه نهالي که نشاندم من و بي بر گرديد.
دل من مي سوزد،
که قناريها را پر بستند.
که پر پاک پرستو ها را بشکستند.
و کبوترها را
- آه، کبوترها را......
و چه اميد عظيمي که به عبث انجاميد.
در ميان من و تو فاصله هاست
گاه مي انديشم،
- مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري!
تو توانايي بخشش داري.
دستهاي تو توانايي آن را دارد،
- که مرا
زندگاني بخشد.
چشمهاي تو به من مي بخشد شور عشق و مستي
و تو چون مصرع شعري زيبا سطر برجسته اي از زندگي من هستي.