نگين...NeGiN سبز
پسندها
3,608

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • کودک که بی هیچ اراده ای پا به دنیا نهاده بود گریست ...

    شاید نمی دانست هیچ حادثه ای در دنیای آدم ها ارادی نیست! او که جز سیاهی ندیده بود از حجم رنگ ها و فضا هراسان بود و می گریست ...

    کم کمک دنیا با همه ی رنگ وحجمش برایش تکرار شد و تکرارشد و تکرار ...

    وکودک دست در دست زمان گریه هایش را از یاد برد ...

    آموخت برای خواسته هایش دیگر اشک نریزد ... آموخت همیشه بجنگد بی آنکه چشمان حریف را بنگرد ...

    آموخت فاصله ایست به وسعت شب از خواستن تا رسیدن... کودک از یاد برد طعم خنده های بی بهانه اش را ... اما آدمک ها نام این فراموشی را بلوغ نهادند !

    و کودک دیگر کودک نبود ...!
    خدای من هیچ جا نمی رود؛ همین جاست پیش من ...

    همه چیز را خودش می داند؛ نوازشم می کند ...

    خدای من هر روز معجزه می کند ...

    وقتی با سر انگشت هایش نوازشم می کند ...

    تنها اوست که می داند ...

    تنها اوست که می ماند ...!
    نه آنقدر عاشق باش که هیچ چیز نبینی
    و نه آنقدر ببین که هرگز عاشق نشوی !!
    سلام :
    خاطره‌اي ازدكتر ژانكوكتو دانشمند فرانسوي:......
    خبر نگاري تعريف مي‌ كرد روزي به منزل ژان كوكتو رفتم خانه‌ي او در حفيقت كوهي از قاب عكس٬نقاشي‌هاي هنرمندان مشهور و كتاب بود.
    ژان كوكتو همه چيز را نگه ميداشت و علاقه زيادي به هر يك از آن اشيا دتشت. در يك مصاحبه از ژان كوكتو پرسيدم: اگر مشكلي پيش بيايد چه ميكنيد؟
    گفتم:مثلا همين حالا اين خانه آتش بگيرد و فقط مجبور باشيد كه يك چيز را با خودتان ببريد كدام يك از اين چيزها را انتخاب مي‌كرديد؟
    ژان كوكتو قدري مكث كرد و گفت: آتش را انتخاب مي‌كردم.
    بايد مانند ژان كوكتو هنگام بروز مشكل به جاي دست پاچه شدن و نگران بودن مشكل را تحليل و بي درنگ آن را حل كرد!
    يك درخت
    با ساقه هاي خيالي
    با خاطره برگهاي كه سبز بود
    آينه مي داند
    اين تمام من است
    ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر------زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
    قلب بی​حاصل ما را بزن اکسیر مراد------یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر

    در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است------ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر
    در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم------ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر

    منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان------وگر ایشان نستانند روانی به من آر
    ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن------یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر

    دلم از دست بشد دوش چو حافظ می​گفت------کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر:w12:
    سلام دوست جونی جونم خوبی الان هستی یا نه
    خواستم بگم جزء چهاردهم رو توی قرائت قرآن شروع کردیم
    منتظر حضور سبز و پررنگت هستیم
    تاپيكاتون و عكساتون بسيار زيباست ولي خيلي غمناكن
    يكم بيشتر به چيزاي خوبه دوروبرتتوجه كن
    موفق باشي
    ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست**حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
    مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او**عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست

    می​چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش**گر چه در شیوه گری هر مژه​اش قتالیست

    ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر**وه که در کار غریبان عجبت اهمالیست

    بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد**که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست

    مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد**نیت خیر مگردان که مبارک فالیست

    کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد**حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست
    همه جای خود تو چرا مارو فراموش کردی نگین؟ها؟ها؟یعنی چی این رسم رفاقت؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا