MEMOL...
پسندها
3,736

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • salam
    آبجی مرضیه خودم
    شما چطورین ؟
    خوبین ؟
    میبینم که بعضیا اینور خیلی فعال شدن
    اشک های آسمان

    آن شب که باران آمد...من پر بودم از خواهش پرنده ها...


    داشتن هایم تمام می شوند
    آن همه من دیغ ناک بی حوصلگی ها
    باز حضور مترسک
    التهاب کلاغی
    و دستچین تلخ نکوهش
    همیشه ترین لحظه از آن کسی که من نبودم او را...
    سخت تازه ترین ها را
    و دل
    همیشه با تنهاییهایش
    سخت شده بود
    آن همه من را چگونه تنها کردی از من؟
    من تاریکم
    لحظه ها مشکوکند
    مترسک سرود زخمی شالیزار را هو هو می کرد
    سایه ریز این سکوت قار قار خیس نگاهش بود
    جاده از راه می ماند
    و شالیزار...
    همیشه غروب......



    دستهایم را می سایم
    خنده آور می شوم
    ساده ترین خیس شدن
    باران بود
    که مرا تنها کرد
    مرا که همیشه دلم برایت تنگ می شد
    برای غروبی که مترسک نداشت
    قار قار........
    سلام
    ببخشید که فضولی کردم اما اون متن که نوسته از کتاب ،بار دیگر شهری که دوست می داشتم نوشته نادر ابراهیمیه و یه قسمت از اون کتاب که من خیلی دوست دارم:
    و...
    التماس شکوه زندگی را فرو می ریزد،
    تمنا بودن را بی رنگ می کند ،
    وآنچه از هر استغاثه بجای می ماند ندامت است.
    مرسی ممولی ...من یه دوست دارم تو یه فارومی اونم مول اسمش هر وقت باات حرف میزنم یاد اون میوفتم
    نوشته ات زیبا بود!
    سلام...........آلبومتون واقعا قشنگه............عکسهای دلنشینی داره....:gol:
    این یه عکس از طرف من.......
    گذشت و


    گذشت و


    گذشت


    سالها در پس يک دگر گذشت


    گذشت و


    ما رسيديم به سر خط


    خطي ممتد که فاصله هاي آن را با بوسه پيوند داديم


    بوسه اي که از فاصله مي گويد


    بوسه اي که از دوست داشتن مي گويد


    بو سه اي بر لبان تو


    بوسه اي با طعم شيرين صورتي...
    يك درخت
    با ساقه هاي خيالي
    با خاطره برگهاي كه سبز بود
    آينه مي داند
    اين تمام من است
    خدا از سر تقصیر من و تو بگذرد !

    که اینچنین ساده از لای انگشتهای هم چکیدیم وگذشتیم ...

    تو رود شدی و رفتی ...

    من ماهی دریا شدم وبه گذشته برگشتم ...

    و عشق ما

    روی دست خدا ماند و درگذشت !

    خدا از سر تقصیر من وتو بگذرد ...!
    بخوان به نام گل سرخ , در صحاري شب
    که باغها همه بيدار و بارور گردند .
    بخوان , دوباره بخوان , تا کبوتران سپيد
    به آشيانه ي خونين دوباره برگردند .
    بخوان به نام گل سرخ ؛ در رواق سکوت
    که موج و اوج طنينش ز دشتها گذرد
    پيام روشن باران
    ز بام نيلي شب
    که رهگذار نسيمش به هر کرانه برد .
    ز خشکسال چه ترسي ؟ که سد بسي بستند :
    نه در برابر آب
    که در برابر نور
    و در برابر آواز و در برابر شور ......
    در اين زمانه عسرت
    به شاعران زمان برگ رخصتي دادند
    که از معاشقه سرو و قمري و لاله
    سرودها بسرايند ژرفتر از خواب
    زلالتر از آب .
    تو خاموشي , که بخواند ؟
    تو مي روي , که بماند ؟
    که بر نهالک بي برگ ما ترانه بخواند ؟
    از اين کريوه به دور
    در آن کرانه , ببين :
    بهار آمده , از سيم خاردار گذشته .
    حريق شعله گوگردي بنفشه چه زيباست !
    هزار آينه جاري ست
    هزار آينه اينک
    به همسرائي قلب تو مي تپد با شوق .
    زمين تهي ست ز رندان
    همين توئي تنها
    که عاشقانه ترين نغمه را دوباره بخواني .
    بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان :
    « حديث عشق بيان کن بدان زبان که تو داني . »
    سلام آبجی جونم
    وای مرسی عزیز دلم:heart:
    شعرت خیلی ناز بود ,اشکمو در آوردی آ
    تصویرتم خیلی خوشگله,یه دنیا ممنونم
    :gol: :gol: :gol: :gol:
    سلام عزیز دل
    ممنون از شعر های زیبات
    خوشحال میشم سر بزنی
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.p...632#post973632
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=99337

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=99336
    سلام، این شعرتون در صفحه سرمد بود:
    غمگيني

    مي دانم !
    ....

    خیلی قشنگ بود، فقط اومدم ازتون خیلی تشکر کنم!
    مرضیه جان سلام.....خوب و خوش هستید
    شعر بسیار زیبا و با مفیدی واسم فرستادید.....................ممنونم

    :gol::gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا