رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود
ماهیان می گفتند:
" هیچ تقصیر درختان نیست "
ظهر دم کرده تابستان بود
تو اگر در تپش باغ ، خدا را دیدی، همت کن
و بگو ماهی ها، حوضشان بی آب است.
باد میرفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا میرفتم
بار خود را بستم، رفتم از شهر خیالات سبک بیرون
دلم از غربت سنجاقک پر
من به مهمانی دنیا رفتم:
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم
تا شب خیس محبت رفتم
من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق
تا چراغ لذت
تا سکوت خواهش
تا صدای پر تنهایی خویش
من صدای نفس باغچه را میشنوم
چکچک چلچله از سقف بهار
و صدای صاف، باز بسته شدن پنجره تنهایی
و صدای پاک، پوست انداختن مبهم عشق
متراکم شدن ذوق پریدن در بال
من صدای قدم خواهش را میشنوم
ضربان سحر چاه کبوترها
تپش قلب شب آدینه
شیهه پاک حقیقت از دور
و صدای، کفش ایمان را در کوچه شوق
و صدای باران را، روی پلکِ تر عشق
روی موسیقی غمناک بلوغ
روی آواز انارستانها....من به آغاز زمین نزدیکم...
گاه تنهایی صورتش را به پس پنجره می چسبانید
شوق می آمد، دست در گردن حس می انداخت
فکر..... بازی میکرد
زندگی چیزی بود، مثل یک بارش عید.....یک چنار پُر سار
زندگی در آن وقت صفی از نور و عروسک بود
زندگی در آن وقت حوض موسیقی بود
خانه دوست کجاست؟
... به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر بدر می آرد،
پس به سمت گل تنهایی می پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی:
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست.
مانده تا برف زمین آب شود.
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه ی چتر.
مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنوبسه و عید.
مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند، صدا بردارد.
پس چه باید بکنم؟
من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمه ام.
بهتر آن است که برخیزم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقش مرغی بکشم...
گفت که دیوانه نهای لایق این خانه نهای رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نهای رو که از این دست نهای رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نهای در طرب آغشته نهای پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم
گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم
گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم
اي ستاره! اي ستاره غريب!
ما اگر ز خاطر خدا نرفتهايم
پس چرا به داد ما نميرسد
ما صداي گريه مان به
آسمان رسيد
از خدا چرا صدا نمیرسد
بگذريم ازين ترانه هاي درد
بگذريم ازين فسانه هاي تلخ
بگذر از من اي ستاره، شب گذشت
قصه سياه مردم زمين
بسته راه خواب ناز تو
ميگريزد از فغان سرد من
گوش از ترانه بي نياز تو
اي كه دست من به دامنت نمي رسد
اشك من به دامن
تو ميچكد
با نسيم دلكش سحر
چشم خسته تو بسته ميشود
بي تو در حصار اين شب سياه
عقده هاي گريه شبانه ام
بر گلو شكسته ميشود
شب به خير
یعنی چی؟
فیلم سینمایی؟
اون تاپیک واسه چیه؟
این شکلک ها خیلی بامزه اند
غیبت صغری شما باعث شد لااقل با یه هنرمند آشنا بشم.
خدا رو شکر که سالم اید. اما من هنوز تو شوکم
سلام داداش بنل.خوبی؟
میدونستی مدیرا میتونن پیامای پاک شدرو ببینن؟؟
تو اولین نفری هستی که تولدمو تبریک گفتی.خیلی ممنون داداشی.
انشالله تو هم سالم و موفق باشی.
یکی از شعرای پیجتم دزدیدم..
حرفای خاله زنکی دیگه...
بابا جون!!من که قبول شدم خب...
بعدشم نی خام برم...
بعدشم مامانیم گفته هر چی تو بخای...
بعدشم پشیمون شده انگاری...
بعدشم کو شوهر داداشی....