گفتگوي من و نازي زير چتر
نازي : بيا زير چتر من كه بارون خيست نكنه
مي گم كه خیلي قشنگه كه بشر تونسته آتيشو كشف بكنه
و قشنگتر اينه كه يادگرفته گوجه را
تو تابه ها سرخ كنه و بعد بخوره
راسي راسي ؟ يه روزي
اگه گوجه هيچ كجا پيدانشه
اون وقت بشر چكار كنه ؟
من : هيچي نازي
دانشمندا تز مي دن تا تابه ها را بخوريم
وقتي آهنا همه تموم بشه
اون وقت بشر
لباسارو مي كنه و با هلهله
از روي آتيش مي پره
نازي : دوربين لوبيتل مهريه مو
اگه با هم بخوريم
هلهله هاي من و تو چطوري ثبت مي شه؟
من : عشق من
آب ها لنز مورب دارند
آدمو واروونه ثبتش مي كنند
عكسمون تو آب بركه تا قيامت مي مونه
نازي : رنگي يا سياه سفيد ؟
من : من سياه و تو سفيد
نازي : آتيش چي ؟ تو آبا خاموش نمي شن آتيشا؟
من : نمي دونم والله...چتر رو بدش به من
نازي : اون كسي كه چتر رو ساخت عاشق بود؟
من : نه عزيز دل من ‚ آدم بود
