از اينجا مي روم با كوله باري
زتنهـــايــي و غربت تا هميــشــه
كه داغ دوري از ياران جاني
به جان و استخوانم كرده ريشه
اگر رفتم دلم مي خواند ...اينجا
چو باراني كه زد دستش به شيشه
اگر رفتم دلم همواره زخم است
چو فرهادي كه زد سر را به تيشه
اگر رفتم خداحافظ نگوييد .....
غريبم من دلم راضي نميشه
....وداع هميشه دلتنگي مياره ...