yunes_prg
پسندها
8

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ساده لباس بپوش! ساده راه برو!
    اما در برخورد با دیگران ساده نباش!!
    زیرا سادگی ات رانشانه میگیرند!
    برای درهم شکستن غرورت!!!

    حسین پناهی

    نـمـیـ ــ دانــمــ

    اشـکــ ـهایــمـــ چــهــ تـوفیـــریـــ بـا اشــکــ ـهــایــِ دیـــگـران دارد!!

    کــهــ هــرکـــَـســـ بــهـ مـــن میــ رســد

    هـرکـاریـــ میـــ کــنــد کــ ه اشــکــمــ را ببیـــنـد !!!




    یـــادت بـــاشـــد،

    فـــرقـــی نـمــیکــنـــد تـــو دل ببـــــــری،

    یــــا مــــن دل ببـــــــــــازم ،

    اگـــر حـــکــــم ، حـــکـــم دل نـبـــاشـــد ،

    دیـــر یــــا زود یــــک نـــفــــر خــــواهـــــد بریـــــــــــــــد !


    غــم انگــیزتـــر از خـــانـه هـــای ِ بـــدون ِ پـنجـــره ،

    پنـجـــره هــایـی هســتند ،

    کـه رو بـه دیـــوار بـــاز مـی شــونــد !!


    بی حس شده ام از درد !

    از بغــض !

    فقط گاهـی ،

    خـط ِ اشکی ...

    میسـوزانـد صـورتـم را !!


    وقتی حوصله ام را با خود می بری،

    صبرم از کاسه خیالت لبریز می شود

    و بی هوا…

    تو را ارزان به دست فروش دوره گرد…

    به قیمت یک نگاه مهربان می فروشم!!


    میــــدآنـــے


    گـــــآهـے وقتـــــهـــــآ بآیــَـد

    روے یکـــْـــــ تکــِــهـ کآغـَـــذ بنویســـــے

    " تعــطیـــــــل اـــــــت "

    و بچَســــــبآنـے پُشتــــِـــ شیشــهـ ےافکـــــــآرتــــْـــــ...


    دلـــم , یک کوچه می خواهد بی بن بست ...

    و یک خــدا که با هم کمی راه بـــرویم ...

    همیـــن...!


    وقتی بهم گفتی یکی بهتر از تورو پیدا کردم یاده اون زمانی افتادم که به صد تا بهتر از تو گفتم بهترین رو دارم...
    دنیای عجیبی است؛ وقتی می خواهی گریه کنی، شانه ای نداری تا سر بر آن گذاری و غم دلت را زار زار اشک بریزی و وقتی شانه ای برای گریستن داری دیگر اشکی برای ریختن نداری، و نه حتی نیازی به ریختن اشک
    ارزو های دیروز .. اتفاق های فردا نیستند بلکه واقعیت های امروزند


    من ارزوی دیروزم را پیدا کرده ام اما همان دیروز


    اما ترسم از فردا هاییست کــِ تو را ازم بگیرند


    ا : اروزی من

    ر : روحم

    ز : زنجیر

    و : وجود توست !


    + خودم +
    + برای بهترینم، ارزوم +



    ضبط میکنــم تمــام حــرف هــایــت را


    نــَ بــرای روزهای بی تـو بـودن


    صدایتـــ انقدر ارامــم میکـند کــِ یـادم میـرود بایـد نفس بکشــم !!!


    + خودم +
    + مخاطب خاص +


    « از من نفسی به سعی ساقی مانده ست

    وز صحبت خلق بــــــی وفـــــایی مانده ست



    از بــــــــــاده دوشـــــــــــین قدحی بیش نماند

    از عــــــــمر ندانم که چه بـــــــاقی مانده ست»





    « ای دوست، وجود و عدمت اوست همه

    ســـــــــرمایه شادی و غمت اوست همه



    تو دیــــــــــــــده نداری که بـــــــبینی او را

    ورنه ز ســـــرت تا قــــــــدمت اوست همه»
    به سلامتیه اونی که
    نه میتونیم ببینیمش
    و نه صداش رو بشنویم
    ولی بدجوری دلتنگشیم.....!
    به سلامتی تو

    دلم پر است!پر از یک بغض مبهم

    و چند قطره اشک و شاید هم پر از سکوت

    نگاهی که هیچ نگفتن را دوست دارد .

    نگاهی که رو ایینه هم سنگینی میکنه .

    دلم پر است اخر پر از بغضی که در گلو تر می شود

    و با این حال و هوادوست دارم بالا بیارمت بغض پیر!

    دلیلی برای اشک ریختن ندارم ،چون تو مرا بی دلیل تنها گذاشتی

    و هیچ با خود فکر نکردی که بعد از تو چگونه تنها شدم .
    می خواستم چشمهای ترا ببوسم



    تو نبودی باران بود



    نفهمیدم چه شد که باز



    یکهو و بی هوا هوای تو کردم



    دیدم دارد ترانه ای بیادم می آید



    گفتم شوخی کردم بخدا!؟
    مهر تو را به عالم امکان نمی دهم

    این گنج پر بهاست من ارزان نمی دهم

    ای خاک کربلای تو مهر نماز من

    آن مهر را به مهر سلیمان نمی دهم.
    تو را در هر نفس ،‌در هر هوس ، در هر هم آغوشی

    چو چشم پر نگاه برکه های دور

    همه شب در کمین بادهای رهگذر

    بیدار می خواهم .

    تو چون من باش ، با من باش ، با پرهیز دشمن باش

    مرا از خویشتن پر کن

    مرا از آتش فریادهای بی سخن پر کن

    مرا با طرح اندام سپیدت آشنایی ده

    مرا از برق چشمان سیاهت روشنایی ده
    نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس میشوند،

    میگویند حساسیت فصلی است؛ آری من به فصل فصل

    این دنیای بی تو حساسم.
    دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده
    برای عکس هایی که پاره کردم و سوزانـدمشان...
    برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم...
    حـتـی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند و خـیـلـی دیـــرشناختمشان...!
    برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش...
    خنده هایی که دارم فراموششان می کنم...
    و برای خودم که حالا دیگـر خیلی عوض شده ام
    اگه یه روز دیدی كه تموم درخت های كوچه و محلتونو بریدن اصلا ناراحت نشو ... چون هنوز منو داری كه بهم تكیه كنی...
    ٣تا اُسکول دیر به قطار میرسن دنبال قطار میدون ، ٢تاشون با هر بدبختى سوار میشن ، سومى نمیرسه شروع میكنه به خندیدن
    میگن: چرا میخندى؟
    میگه: آخه اون ٢ تا واسه بدرقه من اومده بودن
    آدمی در آغوش خدا ؛ غمی نداشت
    پیش خدا حسرت هیچ ؛ بیش وکمی نداشت
    دل از خدا برید و در زمین نشست
    صدبار عاشق شد و دلش شکست
    به هر طرف نگاه کرد ؛ راهش بسته بود
    یادش آمد یک روز ، دل خدا را شکسته بود
    باور نمیکنند که می شود فاتح قله بود اما ، تهی تر از همیشه !

    که عمیق ترین دردها و تاریک ترین لحظه ها را به یکباره در اوج تجربه کرد .

    چه کنم ، باور نمیکنند !

    باور نمی کنند از آن لحظه که برای همیشه رفتی ،

    من مصداق عینی ِ ناباوری هایشان شده ام...
    آخرت ؟

    برزخ و دوزخ ؟

    عذاب و آتش ؟

    چقدر ساده لوحی !!!

    تنهایی گرگ باران دیده ام کرده

    تمام اینها را وقتی رهایم کردی تجربه کرده ام...

    به خدا بگو بهانه ای دیگر برای بایدها و نبایدهایش پیدا کند!!!
    جای انگشتانش که تا دیروز نوازش گر ِ تن از همه جا و از همه کس زخمیم بود

    امروز بر روی گونه هایم به رنگ عشق نقش بسته

    گونه هایم امروز هم داغ است

    اما

    داغیه شرم لمس تنم کجا و

    داغیه سیلی ِ نابودیم کجا؟؟!!!؟؟


    دکتر شریعتی میگه:
    سرنوشت تو متنی ست که اگر ندانی، دست های نویسندگان و اگر بدانی،دست های خودت ،آن را می نویسد.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا