yunes_prg
پسندها
8

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بينوا خياط باشي
    وقتي كه نبود
    زنش به همه نخ مي داد
    گاهی فقط باید لبخند بزنی و رد شی
    بذار فکر کنن نفهمیدی
    وی ِ مـــن شـــرط بـبـنـد... !!! تـمــام ِ" دل " هــــا را رد کـــرده ام... !
    چـشــم بــسـتــه ایـــن قـمـار را مـی بــرم.... دوسـت داشتــن ِ " تـــو " ، بــی دل است ...
    وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به شما نشان میدهد ،شما هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان دهید
    خوشبختی فاصله این بدبختی تا بدبختی دیگر است
    فرصت ما تموم شده باید از این قصه بریم
    فرقی نداره من و تو کدوممون مقصریم
    خاطره ها رو یادمه لحظه به لحظه مو به مو
    هیچی رو یاد من نیار اونقدر خرابم که نگو

    بد بودم و بدتر شدم ، میرم با پاهای خودم
    میرم نمیدونم کجا ، آخ کم اووردم به خدا

    دلگیرم از دست خودم ، کاش بغبوقلبلل
    هر جوری میخواستم نشد ، از غم یه زره ام کم نشد

    من موندم و تنهاییام از دنیا هیچی نمی خوام
    عاقبت منو نگاه ، اشتباه پشت اشتباه

    در ناامیدی بسی امید است
    پایان شب سیه سپید است
    هستی تورا این گونه که هستی می خواهد.ازاین رو همین هستی که هستی.
    هستی این گونه که هستی به تونیاز دارد وگرنه کس دیگری را به وجود می آورد نه تورا.
    بنابراین"خودنبودن" غیر مذهبی ترین کار ماست.
    خدا آن حس زیباییست
    که در تاریکی صحرا
    زمانیکه هراس مرگ می دزدد سکوتت را
    یکی پیوسته میگوید: "کنارت هستم ای زیبا"
    و دل آرام میگیرد
    باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زند
    باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
    باتو،من با بهار می رویم
    باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم
    باتو،من درشیره ی هر نبات میجوشم
    باتو،من در هر شکوفه می شکفم
    مدير:خانم اگه ميخواي اسم دخترت روبنويسي بايد 150هزار تومن بريزي
    به حساب همياري...
    زن: اگه اينجا مدرسه دولتي نيست!؟
    -اگه دولتي نبود که ميگفتم يک ميليون تومن بريز!!
    زن: آقا..آخه مدارس دولتي نبايد شهريه بگيرن!
    ... -اينکه شهريه نيست اسمش همياريه!
    زن: اسمش هرچي هست.تلويزيون گفته به همه مدارس بخشنامه شده که هيچگونه وجهي نميتونن دريافت کنن!
    - برو اسم بچت را تو تلويزيون بنويس!!اين قدر هم وقت منونگير...
    زن: آقاي مدير من دو تا بچه يتيم دارم!آخه از کجا بيارم ؟!!
    -خانم محترم! وقتي وارد اينجا شدي رو تابلوش نوشته بود يتيم خونه؟!

    زن با چشمهاي پراشک منتظر اتوبوس بود...
    اتومبيل مدل بالائي ترمزکرد...
    روزنامه اي که روي صندلي جا مانده بود رو برداشت بهش خيره شد:
    کميته مبارزه با فقر در جلسه امروز...
    ستاد مبارزه با بيسوادي ..

    تيتر درشت بالاي صفحه نوشته بود:با 200000 زن خياباني چه ميکنيد !؟

    زن با خودکاري که ازکيفش بيرون آورده بود عدد را تصحيح کرد:

    با 200001 زن خياباني چه مي کنيد !؟
    گاهی
    فقط دوست دارم دستم را بکشم روی واژه ها، که بفهمی چقدر حرف دارم
    برای گفتن
    برای نوشتن
    برای خواندن
    که بفهمی چقدر نگرانت هستم
    که چقدر دلم شورت را می زند
    اي بي رنگ تر از اينه يك لحضه بايست
    راستي ان شبه هر شبه تصوير تو نيست
    اگر اين حادثه هر شبه تصوير تو نيشت
    پس چرا رنگ تو و اينه انقدر يكيست
    حتم دارم كه تويي ان شبه آينه پوش
    عاشقي جرم قشنگيست به انگار مكوش
    دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
    به روز مرگ، شعرت، سوره ی یاسین نخواهد شد
    فریبت می دهند این فصل ها، تقویم ها، گل ها
    از اسفند شما پیداست، فروردین نخواهد شد

    مگر در جستجوی ربّنای تازه ای باشیم
    وگر نه صد دعا زین دست، یک نفرین نخواهد شد

    مترسانیدمان از مرگ، ما پیغمبر مرگیم
    خدا با ما که دلتنگیم، سر سنگین نخواهد شد


    به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله ور در باد
    بگو تا انتظار این است، اسبی زین نخواهد شد
    ﺩﺧﺘﺮ: ﻫﺎ ﻫﺎ ﻫﺎﺍﺍ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺷﻤﺎﺭﻩ
    ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻣﻮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ
    ﺩﻭﺳﺘﺶ: ﺧﺐ ﺍﯾﻦ ﮐﺠﺎﺵ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ
    ﺑﻮﺩ؟؟؟؟!!
    ﺩﺧﺘﺮ: ﺁﺧﻪ ﺍﺣﻤﻖ ﯾﻪ ﻫﻔﺘﺲ ﺩﺍﺭﻩ
    ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻪ
    سایه تو بر سر من
    آفتاب مهربانی
    ساقه نیلوفر من
    ای که در پای تو پیچید
    ای پناه خستگی ها با تو تنها با تو هستم
    از همه دلبستگیها در هوایت دل گسستم
    باور بال و پر من باد در هوایت پر گشودن
    خرمن خاکستر من باد شعله ور از آتش غم
    ای بهشت دیگر من ای بهار باور من
    بر سر زانو سر من چون بنفشه بی تو بی تابم
    زرد و سرگردان در کف بادم بی تو چون برگ از شاخه افتادم
    در هوای تو بی قرارم گرچه بی برگم گرچه بی بارم
    بی تو می ریزم برگ پاییزم
    نو بهارم نو بهارم کن
    ای بهشت دیگر من ای بهار باور من
    بر سر زانو سر من چون بنفشه بی تو بی تابم

    پاینده باد ایران



    آه چه شام تیره ای، از چه سحر نمی شود

    دیو سیاه شب چرا جای دگر نمی شود؟

    سقف سیاه آسمان سوده شده ست از اختران.

    ماه چه، ماه آهنی، این که قمر نمی شود

    وای ز دشت ارغوان، ریخته خون هر جوان

    چشم یکی به ماتم اینهمه تر نمی شودا

    مادر داغدار من، طعنه تهنیت شنو

    بهر تو طعن و تسلیت، گر چه پسر نمی شود

    کودک بینوای من، گریه مکن برای من

    باغ ز گل تهی شده، بلبل زار را بگو:

    از چه ز بانگ زاغها، گوش تو کر نمی شود

    ای تو بهار و باغ من، چشم من و چراغ من

    بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی ش
    در اوستا نام هفت امشاسپندان خدای / شد اهوره مزده آنگهه وهمن و اردی بهشت

    از پس شهریور اسپندارمد خرداد دان / پس امرداد است کش بی مرگی آمد سرنوشت

    اولین یعنی که یزدان زنده دانا بود / دوین اندیشه اش نیکوست بی پندار زشت

    سومین نظم مقدس دان چهارم قدرت است / پنجمین از مهر خود ما را برد اندر بهشت

    از ششم دان تندرستی هفتمین بی مرگی است / خاص آن دهقان که ما را اندرین گلزار کشت
    آمدم که بنویسم...
    کاغذ سفید بود،
    به سفیدی مطلق یاسمن ها
    پاک، مثل برف
    که حتی گنجشک هم بر آن راه نرفته بود
    با خود عهد کردم که آن را نیالایم...
    صبح روز بعد، دزدکی به سراغش رفتم
    برایم نوشته بود: ای ابله خانم!
    مرا بیالای تا جان بگیرم و و بیفروزم،
    و به سوی چشم ها بالا روم
    و باشم...
    من نمی خواهم برگ کاغذی باشم
    دوشیزه و در خانه مانده!...
    آن گل زودرس چو چشم گشود
    به لب رودخانه تنها بود
    گفت دهقان سالخورده که: حیف که چنین یکه بر شکفتی زود
    لب گشادی کنون بدین هنگام
    که ز تو خاطری نیابد سود
    گل زیبای من ولی مشکن
    کور نشناسد از سفید کبود
    نشود کم ز من بدو گل گفت
    نه به بی موقع آمدم پی جود
    کم شود از کسی که خفت و به راه
    دیر جنبید و رخ به من ننمود
    آن که نشناخت قدر وقت درست
    زیر این طاس لاجورد چه جست؟
    پاینده باد ایران



    اگر جرم من عاشقی بود ، جرم تو سنگین تر بود ، تو یک قلب عاشق را

    شکستی.

    تو احساس را در وجود من کشتی و زندگی ام را به مرز نابودی کشاندی.

    حالا تو بگو ای سرنوشت ، قاضی این دادگاه ، من محکومم یا آن بی وفا.

    سرنوشت چیزی نگفت ، چون خودش در این بازی نقش داشت....

    سرنشت حکم را این گونه نوشت ...((تو تنهایی ))...
    ناکرده گنه در این جهان کیست بگو! / آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو!
    من بد کنم و تو بد مکافات دهی / پس فرق میان من و تو چیست بگو!
    چون اینگونه از خداوند پوزش خواست رویش دوباره سفید شد.
    البته جدا از افسانه ها در اینکه این دو رباعی بالا از خیام باشند جای شک است.

    پاینده باد ایران
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا