yunes_prg
پسندها
8

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • · هیچ کس کار نمی کند، اما تمام برنامه ها اجرا می شود.
    · تمام برنامه ها اجرا می شوند، اما بازار راکد است.
    · بازار راکد است، اما هیچ کس گرسنه نیست.
    · هیچ کس گرسنه نیست، اما همه نا خوشنودند.
    · همه ناخوشنودند، اما هیچ کس شکایتی ندارد.
    · هیچ کس شکایتی ندارد، اما زندان ها پر است.
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/366448-نظرسنجی-مسابقۀ-ادبیِ-(2)/page5

    سلام لطفا در نظرسنجی مسابقه ادبی 2 شرکت کن
    یادت ای دوست بخیر
    بهترینم،خوبیی؟
    خبری نیست ز تو
    دلم اندازه دنیا تنگ است
    می سپارم همه ی زندگی ات را به خدا

    آی ای آزادی اگر روزی به سرزمین ما رسیدی...
    در غالب پیرمردی سیاه پوش با ریش سپید و عبای سیاه..
    با لهجه ای غریب و فرهنگی عرب و چشمانی سرد نیا...!
    برایمان از مرگ نگو,به گورستان نرو...
    گورستان پایان است نباید آغاز باشد...
    این بار توی دهان هیچ کس نزن...
    وعده ی تو خالی نده...
    نفت را بر سر سفره ها نیار...
    نانمان را بر سر سفره هایمان باقی بگذار...
    از آب و برق مجانی نگو...
    از تلاش انسانی بگو...
    از سازندگی و آبادانی بگو...
    از تعهد کور نگو
    آی ای آزادی اگر روزی به سرزمین ما رسیدی...
    در غالب پیرمردی سیاه پوش با ریش سپید و عبای سیاه..
    با لهجه ای غریب و فرهنگی عرب و چشمانی سرد نیا...!
    برایمان از مرگ نگو,به گورستان نرو...
    گورستان پایان است نباید آغاز باشد...
    این بار توی دهان هیچ کس نزن...
    وعده ی تو خالی نده...
    نفت را بر سر سفره ها نیار...
    نانمان را بر سر سفره هایمان باقی بگذار...
    از آب و برق مجانی نگو...
    از تلاش انسانی بگو...
    از سازندگی و آبادانی بگو...
    از تعهد کور نگو...
    http://teh-dl.blogfa.com/post/1455


    هرکی ناصر خان حجازیو دوست داره برای شادی روحش یه صلوات بفرسته.....

    دختری پشت یک 1000 تومنی نوشته بود : پدر معتادم برای همین پولی که پیش توست ؛ مرا بدست صاحبخانمان سپرد .... خدایا .... چقدر می گیری که بذاری شب اول قبر ؛ قبل از اینکه تو ازم سئوال کنی ، من ازت بپرسم چرا ... ؟؟؟
    من در کشوری زندگی می كنم كه زبانش پارسی است اما به آن فارسی می گویند چون عربی "پ" ندارد
    بـزرگ که میشــــوی....

    غُصـه هایت زودتـر از خـودت،قـَد می کِشــند،

    دَرد هـایت نــیز!

    غــافل از آنکه لبخــندهـایت را،

    در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــُذاشتــی.....
    وقتی واقعیت ها , آدم را فریب بدهند
    چه کار می شود کرد ؟
    روزگاریست که حقیقت هم لباسی از دروغ بر تن کرده است
    و راست راست توی خیابان راه می رود
    عشق نشسته است کنار خیابان ,
    کلاهی کشیده بر سر
    و دارد گدایی می کند
    و مرگ ,
    در قالب دخترکی زیبا ,
    گلهای رز زرد می فروشد...



    از غم خبری نبود, اگر عشق نبود
    دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟

    بی رنگ تر از نقطه موهومی بود
    این دایره کبود , اگر عشق نبود

    از آینه ها غبار خاموشی را
    عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟

    در سینه هر سنگ ,دلی در تپش است
    از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟

    بی عشق ,دلم جز گره ای کور چه بود
    دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

    از دست تو در این همه سرگردانی
    تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟

    قیصر امین پور
    خیس شدن با تو زیر باران را دوست دارم ,
    من غصه خوردن بی تو را دوست دارم ,
    من غرق شدن با تو درخیال سبزه زاران را دوست دارم ,
    من با تو نفس کشیدن و دمیدن هوای عشق را دوست دارم ,
    باتو بی خبر شدن از همه دنیا را دوست دارم ,
    من نمیدانم کیم یا که چیم یا به کجا خواهم رفت ,
    باورم اینست همین , که من نگاهت را دوست دارم ,
    تو اگر بشنوی این قلب چه ها می گوید ,
    نه نمیخواهد همین بی خبری را دوست دارم ,
    تو مرا می فهمی من تورا می خواهم و همین ساده ترین قصه یک انسان است .
    تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی , تا ابد در دل من خواهی ماند
    زیر بارون : هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده، گفتم: اگه بارون نبود چی ؟ گفتی : اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمونم گریش میگیره، گفتم: یه خواهش دارم، وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار، گفتی: چشم، حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمیباره، تو هم اون دور دورا ایستادی و بهم نگاه میکنی
    یه روز یه پسر انگلیسی میاد با طعنه به یك پسر مسلمون میگه : چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون كنن ؟؟ یعنی مردای مسلمون اینقدر شهوت پرستن كه نمیتونن خودشون رو تحمل كنن؟؟
    پسر مسلمون لبخندی میزنه و میگه : ملكه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده؟و هر مردی ملكه انگلستانو لمس كنه ؟
    پسره انگلیسی با عصبانیت میگه : نه ! مگه فرد عادیه فقط افراد خاصی میتون با ایشون در رابطه باشن !!!
    پسر مسلمون میگه : خانومای ما همه ملكه هستن …
    به تو می اندیشم

    به تو و تندی طوفان نگاهت بر من

    به خود و عشق عمیقت در تن

    به تو و خاطره ها

    که چرا هیچ زمانی من و تو ما نشدیم

    جام قلبم که به دست تو شکست

    من چرا باز تو را می بخشم؟؟؟

    به تو می اندیشم

    به تو که غرق در افکار خودی

    من در اندیشه افکار توام

    قانعم بر نگه کوته تو

    هر زمان در پی دیدار توام…
    امشب فک کنم شارژم تمام ..............:(اما هرجاباشی دلت شاااااااااااااااااااااااااااااااااااادسرنذر واسه سلامتیت دعا وخدا ی همسر خوب قسمتت انشالله
    می دونی دنیا وفا نداره یا اگر داره بقا نداره
    آدمی با دل پر امیدش رو به درگاه خدا میاره
    زندگی یا که سیاه یا که سپیده واسه تو
    توی نا امیدیا گاهی امیده واسه تو
    اشک گرم و آه سرد همیشه همراه تو هست
    زندگی بی دغدغه خیلی بعیده واسه تو
    آدمی به خوب و بد همیشه عادت می کنه
    هر کسی یه جور خداوندو عبادت می کنه
    یکی بخشش می کنه جونشو با عزت نفس
    دیگری بهر یه لقمه نون شکایت میکنه
    آدمی به خوب و بد همیشه عادت می کنه
    هر کسی یه جور خداوندو عبادت می کنه
    یکی بخشش می کنه جونشو با عزت نفس
    دیگری بهر یه لقمه نون شکایت میکنه
    آدما رنگ و وارنگی زندگی شهر فرنگی
    یکی با خودش گلاویز متل برگ و باد پائیز
    تنها از آدمی یک خاطره بر جا می مونه
    از گذشته عمر ما فقط یه رویا می مونه
    می دونی دنیا وفا نداره یا اگر داره بقا نداره
    آدمی با دل پر امیدش رو به درگاه خدا میاره
    زندگی یا که سیاه یا که سپیده واسه تو
    توی نا امیدیا گاهی امیده واسه تو
    اشک گرم و آه سرد همیشه همراه تو هست
    زندگی بی دغدغه خیلی بعیده واسه تو
    روزها فکر من این است و همه شب سخنم
    که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
    از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
    به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
    مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
    یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
    آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم
    رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم
    مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک
    چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
    کیست آن گوش که او می شنود آوازم
    یا کدام است سخن می کند اندر دهنم
    کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
    یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
    تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
    یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم
    می وصلم بچشان تا در زندان ابد
    به یکی عربده مستانه به هم درشکنم
    من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
    آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم
    تو مپندار که من شعر به خود می گویم
    تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
    سلامتی اون پسری که رفت سربازی تا مرد بشه ولی وقتی برگشت دید اون دختری که میخواست زن شده . . . سلامتی هرچی مرده .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا