yunes_prg
پسندها
8

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • برای متنفر بودن از کسایی که ازم متنفرند وقت ندارم....

    چون درگیر دوست داشتن کسانیم که دوستم دارند.....




    تو به آرامی آغاز به مردن می‏كنی
    اگر از شور و حرارت،
    از احساسات سركش،
    و از چیزهایی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
    و ضربان قلبت را تندتر می‌كنند،
    دوری كنی . .. .،

    تو به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
    اگر هنگامی كه با شغلت،‌ یا..... شاد نیستی، آن را عوض نكنی،
    اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،
    اگر ورای رویاها نروی،
    اگر به خودت اجازه ندهی
    كه حداقل یك بار در تمام زندگی‏ات
    ورای مصلحت‌اندیشی بروی . . .
    -
    امروز زندگی را آغاز كن!
    امروز مخاطره كن!

    امروز كاری كن!
    نگذار كه به آرامی بمیری!
    شادی را فراموش نكن
    جواب منطقی اکثر پدرهای ایرانی در مقابل اجازه گرفتن فرزندانشان برای انجام کاری :
    1) اگر قبلا کسی آن کار را انجام نداده باشد : آخه کی تاحالا همچین غلطی کرده که تو میخوای بکنی ؟
    2) اگر قبلا کسی آن کار را انجام داده باشد : حالا هرکی هر غلطی کرد تو هم باید بکنی ؟‬
    مادر : داری چیکار میکنی پسرم ؟
    پسر بچه 5 ساله : دارم واسه دوست دخترم نامه مینویسم
    مادر : ولی تو که هنوز خوندن و نوشتن بلد نیستی
    پسر بچه 5 ساله : اونم بلد نیست بخونه ، اصن تو چه میفهمی عشق یعنی چی ؟
    مادر :O :|
    لطف زن مانند ماسه خطرناک است
    چقدر عاقلند آنهایی که در عشق احمق اند
    هر زن پاکدامنی ،زیبا و دلپسند است
    خودپسندی زنها بزرگترین علت بدبختی ایشان و نابودی خانواده هاست . هیچ چیز به اندازه خودپسندی زنها بنیان خانواده را نابود نکرده است
    سرم را روی شانه پنجره می گذارم
    و گریستن آسمان را می نگرم.
    چه بی پروا می گریی عشق .
    دانه های اشک بر روی گونه های شیشه می لغزد
    و خاطرات به روی گونه های من.
    پنجره های روبه روبسته اند.
    این روزها دیگر کسی به دیدار باران نمی آید
    دیگر کسی عاشق نمی شود.
    در کوچه های خلوت تنهایی مان نه رهگذری می خواند و نه درویشی و انگار هیچ شاعری در لحظه های تولد عشق نمی گرید.
    جای ماندن اینجا نیست



    کاش حرف دلم را می‌خواندی بر این لوح سوخته

    آن را فقط برای تو نوشته بودم



    تو نخواندی و من نیز مردم...!
    اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید
    تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند
    اینجا ایران است و دردِ من تنها دُخترانی که به زور حجاب می گیرند نیست...

    دردِ من، پیرزنه همسایه است که هفتاد و یک سال دارد و چادرش را جوری فشار می دهد

    و طوری رو می گیرد که فک می کند، تک تکه مو های سپیده سرش شهوت زاست!!!
    حاكمی به مردمش گفت:
    صادقانه مشكلات را بگویید،
    حسن نزد حاكم رفت و گفت:
    گندم و شیر كه گفتی چه شد؟
    مسكن چه شد؟
    كار چه شد؟
    حاكم گفت : ممنونم كه مرا آگاه كردی، همه چیز درست میشود.
    یكسال گذشت و دوباره حاكم گفت: صادقانه مشكلاتتان را بگویید،
    كسی چیزی نگفت،
    كسی نگفت گندم و شیر چه شد!؟
    كار و مسكن چه شد!؟
    تنها از میان جمع یک نفر گفت:
    حسن چه شد...!!؟
    تو اگر می دانستی ....که چه رنجی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن...آه! از من خسته نمی پرسیدی ...که چرا تنهایی...!!!
    هفت شهر عشق ، شهر اول : نگاه و دلربایی ، شهر دوم : دیدار و آشنایی ، شهر

    سوم : روزهای شیرین و طلایی ، شهر چهارم : بهانه ، فکر جدایی ، شهر پنجم : بی

    وفایی ، شهر ششم : دوری و بی اعتنایی ، شهر هفتم : اشک ، آه ، “تنهایی”
    به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.

    به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.

    به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.

    به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.

    به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.

    و به انسان گفتم عشق چیست؟

    اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!
    در گذر از عاشقان رسید به فالم
    دست مرا خواند و گریه کرد به حالم

    روز ازل هم گریست آن ملک مست
    نامه تقدیر را که بست به بالم

    مثل اناری که از درخت بیفتد
    در هیجان رسیدن به کمالم

    هر رگ من رد یک ترک به تنم شد
    منتظر یک اشاره است سفالم

    بیشه شیران شرزه بود دو چشمش
    کاش به سویش نرفته بود غزالم

    هر که جگرگوشه داشت خون به جگر شد
    در جگرم آتش است از که بنالم
    گفتمش : دل می خری ؟ پرسید چند؟
    گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !
    خنده کرد و دل زدستانم ربود
    تا به خود باز آمدم او رفته بود
    دل ز دستش روی خاک افتاده بود
    جای بایش روی دل جا مانده بود ......
    به سراغ من اگر می آیید
    ُپشت هیچستانم
    پشت هیچستان جایی است
    پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصد هایی است
    که خبر می آرند از گل واشده دورترین بوته ی خک
    روی شن هم نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
    بر سر تپه معراج شقایق رفتند
    پشت هیچستان چتر خواهش باز است
    تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
    زنگ باران به صدا می آید
    آدم اینجا تنهاست
    و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاری است
    به سراغ من اگر می آیید
    نرم و آهسته بیایید
    مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
    نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت
    نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
    غمدردل تنگ من از آنست که نیست
    یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
    به لبخندی مرا از غم رها کن

    مرا از بی کسی هایم جدا کن

    اگر مردن سزای عاشقان است

    برای مردنم هر شب دعا کن


    تو کجایی سهراب؟



    آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند . . .


    وای سهراب کجایی آخر ؟





    صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...!

    .
    .
    .
    .
    .
    .
    قایقت جـــــــــــــــا دارد؟

    من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی

    قایق سهراب را می شکنم

    می دانم پشت دریا هیچ کس نیست

    می دانم که در انجا خبری نیست

    قایق سهراب را می شکنم

    چونکه موجهای دریا می خورند

    آنهایی را که از دریا می گذرند

    قایق سهراب زنده نخواهد ماند

    در میان این موج بزرگ

    پشت دریا هیچ چیز نیست

    همه پنجره ها رو به عدم باز است

    قایق سهراب را می شکنم

    چو نکه میدانم نه اینجا و نه آنجا هیچ خبری نیست


    کهنه فروش تو کوچمون داد میزد کهنه می خریم، وسایل شکسته و پاره و پوره می خریم، بی اختیار فریاد زدم قلب شکستم می خری؟ گفت که اگه ارزشی داشت، کسی اونو نمی شکست..
    سنگ در برکه می اندازم و می پندارم، با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد، کی به انداختن سنگ پیاپی در آب، ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟!..
    فقط موجهای دریا هستند که عاشقن آره فقط اونا هستن با اینکه میدونن اگر برسن به ساحل میمیرن بازم بیقرار رسیدنند

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا