yuhana
پسندها
1,037

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • برای نزدیک شدن به تو به کلمه ها احتیاجی ندارم و منت جاده ها را نمی کشم... می دانم اگر دستهایم خالی از دانه های اشک و تسبیح هم باشد به حرف هایم گوش می دهی و مرا از نیایش محروم نمی کنی ...
    آنقدر ابرها را می شمارم تا به مرزهای مقدس گریه برسم ...
    آنقدر تو را صدا می کنم تا دروازه های ملکوت به رویم باز شوند ...
    بی تو قدم زدن در زیر باران زیبا نیست ...
    بی تو آسمان را باید مچاله کرد و دور انداخت !
    بی تو قطار ها در شب گم می شوند و به ایستگاه صبح نمی رسند ...
    .
    .
    .
    بی تو هیچ کسی عاشق نمی شود ...!
    خدایا !
    چنان نزدیکی
    که نمی توانم ببینمت.
    صدای تو هر لحظه با من سخن می گوید ،
    اما من آن را نمی شنوم.
    مرا به اعماق درونم ببر
    تا شکوه بی پرئده جمال تو را بشنوم.
    مرا بیاموز
    پیوسته تو را بجویم
    و همواره به عنوان یگانه پناهگاهم
    به تو رو کنم.

    silenta
    خدایا !
    چنان نزدیکی
    که نمی توانم ببینمت.
    صدای تو هر لحظه با من سخن می گوید ،
    اما من آن را نمی شنوم.
    مرا به اعماق درونم ببر
    تا شکوه بی پرئده جمال تو را بشنوم.
    مرا بیاموز
    پیوسته تو را بجویم
    و همواره به عنوان یگانه پناهگاهم
    به تو رو کنم.

    silenta
    سلااام
    شبت قشنگ
    خوبی عزیز ؟

    همینطوری خواستم حالت رو بپرسم :gol:
    سلام عزیز دلم خوبی عسلم
    اومدم به قولم وفا کنم.

    میتونی جاهایی بری که پای من به اونجاها نرسیده..
    باشه
    باشه به سلا مت.. ساید بیای و من رو ببینی شایدم هم بیای و جای خالیم رو ببینی..
    قربانت روز خوش.. خدافظ :gol:
    منم دارم ميرم همونجا..:D

    نه افتادن چيه..مواظب خودت باش دختر خاله بابام..:redface::gol:


    خستگی هایم را با خدا قسمت کرده ام ...

    خدا قبول کرده است، سهم بزرگتری از خستگی هایم را برای خودش بردارد !

    چون من کوچکترم،کمترش برای من باشد !

    درد هایم هم همینطور ...

    به خدا گفتم که من کوچکم و ضعیف

    و خواستم درد ها و خستگی هایم را، همه اش را بدهم برای خدا باشد !

    خدا قبول نکرد ...

    گفت آدم زنده ی بی درد وجود ندارد !

    اگر بخواهی،

    درد ها و همه ی خستگی هایت را،با زندگی ات ازت می گیرم !

    همه را با هم ...

    من قبول نکردم ...

    سهمی از درد ها و سهمی ازخستگی هایم و همه ی زندگی ام را نگه داشتم ...

    .

    .

    .
    نفس می کشم و خدا هم هست ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا