yuhana
پسندها
1,037

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گفتم كلاس اضافه برداشتم كه..فكر كن 300 ساعت كلاس..پروژه هاش مونده..امتحانش كه ديگه هيچيييييييييييي
    به به////چقده خوشمزست..از كجا خليدي؟مامان فرنازت واست خليده؟:redface:


    كاش من يكي همين درد دانشگاه رو داشتم..:cry:
    سهلام....:gol:شطولي ؟؟:heart:اره منم ميخوام..بهم ميدي؟؟:redface:

    همين دور براو..دارم كچل ميشم يوحي...درسهام زياد شده..:cry:


    در زندگی لحظاتی هست

    غرق شان که باشی

    نه می بینی و نه دیده می شوی !

    نه باران خیس می بارد

    نه زمین سرگردان خودش است ...

    نه سیب ممنوع است و نه گندم

    .

    .

    .

    لحظاتی که می شود دور از چشم دنیا

    با تنهایی عشق بازی کرد !

    لحظاتی که خدا از تنهایی زاده می شود ...!
    سلام عسل مامان
    کجا بودی باز؟؟؟
    یه دفعه پر میکشی میری؟؟
    این هفته هفته شلوغی بود از صبح کار رو سرم ریخته بود تا شب
    ولی تو دو واقعه ش جات خیلی خالی بود عزیزم
    میس یو سو ماچ

    :w00:کچل شدم رفت!
    میبینی جدت به چه روزی افتاده؟:w00:
    ها آخی داشتم وصیت نومم رو واسه دوستام مینوشتم ها... شانس اوردی تایپیک خداحافظی خیلی دور بود.. آللاااااااااااااااه
    برگشتم
    میخوای نیای؟
    یه ساختمون چارطبقه میشناسم اینورا.. برم رو بومش خودم رو بندازم پایین
    من رفتم
    هیچی میگفت فرق اینجا و جای دیگه چیه.. مگه قرار نیست اینجا ترکی حرف بزنیم..
    نه بابا اگه بخوام زیر زبونی بکشم به این سوتی یی نخواهد بود روحت هم خبر دار نمیشه...
    هیچی چیز خاصی نیست.. باید از همه چی سر در بیاری حتما؟
    یوخ بابا من چرا اینقدر دقیق هستم اخه... ؟
    تازه بیلدیم
    مگه با هلیکوپتر شخصی میخوای بری خب؟ میدونم جمعه است عزیز جان باجی... گفتم رات دوره از امشب را بیفتی به زور تا پس فردا برسی
    ای بابا مگه نمیری دانشگاهت در غرب کشوره؟.. شنبه کلاس یوخدو؟
    واسه همین گفتم...
    سلام خواهش میکنم یوحنا خانم قابل شما رو نداره..
    میگم فردا میری برمیگردی اره؟


    خوشحالم !

    لااقل برای اینکه تو را در خواب ببینم از هیچ کس اجازه نخواهم گرفت ...

    چگونه بگویم ؟!

    دلم برای خدای معصومی که در قلب تو زندگی می کند تنگ شده است ...

    دلم تنگ شده برای هر آنچه از دست داده ام ...

    چشمانم گریانند برای هر آنچه نداشته ام ...

    دستانم پروانه ای می خواهند که هرگز پریدن را از یاد نبرد ...

    و روحم ... شوق پرواز دارد !

    همراه با بادبادکی که در کوچه های کودکی از میان انگشتانم رها شد ...

    و به آسمانها رفت تا هم بازی فرشته ها شود ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا