Omdan haie man lahzeie shode, taghsir az to nist... In roza por shodam az hame chiz..
Neveshtane chan ta khate kotah, gahi komak mikonan.. gahi bishtar azar midan......
Man khobam..
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دستِ زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان
برای هر انسان برادریست.
روزی که دیگر درهای خانهشان را نمیبندند
قفل افسانهییست و قلب برای زندگی بس است.
مـــــــــــی بخشم کــــــــسانی را که هر چه خـــــــــواستند ،
با مــــــــــن ، با دلـــــــــــــم ، با احــــــــــساسم کــــــــردند ،
و مــــــــــرا در دور دست خــــــــــودم تـــــــــنها گـــــــــذاردند ،
و مــــــــــن امــــــــــروز به پایان خــــــــودم نــــــــزدیکم ،
پــــــــــــــــروردگارا ،به مــــــــن بــــــیاموز ،
در این فرصــــــــت حــــــیاتم آهــــــی نــــکشم ،
برای کـــــــسانی که دلـــــــم را شــــــکستند ..
غریب است دوست داشتن.
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر،
هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه،
اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند
گفتند : «کلاغ»، شادمان گفتم : «پر»
گفتند : «کبوترانمان»، گفتم : «پر»
گفتند : «خودت»، به اوج اندیشیدم
در حسرت رنگ آسمان گفتم : «پر»
گفتند : «مگر پرنده ای؟»، خندیدم
گفتند : «تو باختی» و من رنجیدم
در بازی کودکان فریبم دادند
احساس بزرگ پر زدن را چیدم
آنروز به خاک آشنایم کردند
از نغمه پرواز جدایم کردند
آن باور آسمانی از یادم رفت
در پهنه این زمین رهایم کردند
گفتند : «پرنده» ، گریه ام را دیدند
دیوانه خاک بودم و فهمیدند
گفتم که «نمی پرد» ، نگاهم کردند
بر بازی اشتباه من خندیدند ...