vahm
پسندها
859

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ماه رمضون نه....
    بشه آخراي مرداد....
    شايد اونم.....معلوم ني..بايد پسر عموهام راضي كنم كه بعيد ميدونم بيان
    فعلا كه خبر خوشي نميشنويم چند وقته...تا بعد ببينيم چه شود...

    بيخيال.....خودتو بگو........چطوري گل پسر....ببخشين گل خانوم...
    آخر هم نگفتي منو جاي كي ديدي....
    يهو هم ديدي اومدم خوردمت..:d
    ببخشين يه ذره الان ديگه قند خونم كشيده پايين...:d:d
    چرت و پرت ميگم...

    بگو يه چي....مرديم از بي صدايي اينجا.......يه داد بزن صداش برسه بلكمم عوض شد فضاي اينجا
    بوي مرگ ميده اينجا....
    بخند يه ذره بهم....:d

    استاده ول كرده رفته.....من موندم و حوضم........بر وزن علي موند و حوضش
    بدون هماهنگي....الان نميدونم چه كنم......نشستم تو سايت...در و ديوار را نگا ميكنم..
    دانشگام...
    زده به سرم ديگه....يهو همينجا گرفتم خوابيدم..گشنمه ..نخوردم ناهار...رفتم آت و آشغال گرفتم فعلا نميرم .....دلم حسرت يه شمال را ميخواد..
    به جون خودم اگه بيام يه هفته اونجا حالم بهتر ميشه..
    ...ممنون..بابت سنگا...
    شايد زدم و اومدم شمال.....نميدونم...

    ايول چه باحال.......
    اونجا چند روزتو سال بارون مياد؟؟:d

    همش فكر كنم بارونه..:d
    خوش به حالتون....ما مرديم تو اين دود و دم و گرما و شلوغي


    هنگامی که خداوند مرا همچون سنگریزه ای در این دریاچه ی عجیب انداخت آرامش آن را بر هم زدم و بر سطح آن دایره هایی نامحدود پدید آوردم ولی هنگامی که به اعماق آن رسیدم مانند آن آرام شدم ...

    جبران خلیل جبران


    سـانـس آخـر زنـدگـی !

    ● ای کاش این صحنه را جور دیگری بازی کرده بودم ...

    چه کوتاه است! عمر را می‌گویم. ‌١٠ سال اول زندگیتان را مثل دور تند یک فیلم سیاه و سفید قدیمی‌ از نظر بگذرانید و بعد فرض کنید این فیلم چیزی حدود هفت بار ادامه یابد. اما هر بار، یک دوره جدید...

    این فیلم ملودرام شاعرانه عاشقانه رمانتیک واقعگرایانه حادثه‌ای کمدی تراژیک و گاه ابلهانه چیزی حدود ‌٧ بار ادامه یابد. هرچه به پایان این فیلم نزدیک‌تر می‌شویم، بیشتر احساس غبن می‌کنیم: "ای کاش این صحنه را جور دیگری بازی کرده بودم"، "ای کاش این فصل از فیلم کمی ‌طولانی‌تر بود"، " ای کاش لوکیشین این فصل تغییر می‌کرد"، " ای کاش این نما، این قدر ابلهانه نبود"، " چرا اینجا دارم این قدر الکی می‌خندم؟"و...

    اما دیگر فرصتی نیست. دیگر کم کم فیلم دارد به انتهای خود می‌رسد. باید از صندلی برخیزم. باید سالن را ترک کنم...!


    آدم تنها می آید و تنها می رود ...

    آدم که تنها بماند ...

    یا آمدنی است یا رفتنی ...!
    فرام : می
    توو : یوو

    :-))
    بانووووووووووو
    میسیییییییییییییی
    مرگ بهترین چیزی ایست که در این سرای پر از جور از خدایم می خواهم
    اما این زندگی را به هیچ نمی بازم
    میمیرم نه از بهر ترس ، از بهر آنچه به آن پایبندم و با مرگم حقی را ثابت کنم
    ممنون
    جایی که آزادی معنا نداره جایی که همه هیچ هستند و ارزشی برای زندگی انسان نیست
    نام و اسم معنا و مفهومی ندارد
    یا حق
    ايول...
    سيد مهدي شجاعي را هستم....
    خيلي قلمش روونه...من خيلي دوست دارم كتاباش را...

    خوبه...اسمش را شنيدم.......ولي نه......نخوندمش..

    همينو بخونيم..؟؟
    ممنون.....
    تو اين مورد مشتركيم.....روزگار ما هم بد نيست...

    خوب تعريف كن...
    اونجام هوا گرمه مثه اينجا..؟

    يه كاري بگو بكنيم...من تا يه ذره وقت ديگه هستم...
    سلام عزیز دلم . قربونت برم . خوبی؟
    منadsl نصب کردم اما نمیتونم برم تو باشگاه ... چه کنم ؟
    سلام.....
    ببخشين بي خدافظي رفتم ديروز....


    من همه رقم كتابي را هستم.....:w10:

    هر چي كه شما گفتي....:victory:
    هرچي كه شما بخواي.....:w11:
    از میان کوچه ها می گذرم ...

    نگاه می کنم اما

    کسی را نمی یابم

    آشنا !

    انگار در خیال همین چند وقت پیش

    گم شده ام ...

    گویی

    جزیی از عناصر متروک این خیابانها شده ام !

    جزیی از زوایای تاریک خاطره ها ...

    .

    .

    .

    سخت است فریاد بزنی اما ...

    شنیده نشوی !
    سلام بانو
    تو چطوری ترگل جونم؟
    من خوبم ، مرسی
    یادی از فقیر فقرا کردی! خوش بحالمون شد :))
    قاصدکی روی سنگ فرش خیابان

    در انتظار یک دست ... یک فوت !

    این همه رهگذر ...

    کسی پیامی ندارد برای کسی ؟!

    قصه این همه تنهایی را ...

    قاصدک به کجا خواهد برد ؟!...
    مدامم مست می​دارد نسیم جعد گیسویت_____خرابم می​کند هر دم فریب چشم جادویت
    پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن_____که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
    سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم_____که جان را نسخه​ای باشد ز لوح خال هندویت
    تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی_____صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
    و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی_____برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
    من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی​حاصل_____من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
    زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی_____نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت:w16::w12:
    ببخشین مادر صدام میزنن...
    کاری باهام ندارین من برم..
    در موردش بعد باهاتون حرف میزنم...کتاب را میگم...

    بازم ببخشین...الان عصبانی اند....
    چرا خوب...بیشتر وقتی تنها میشم...احساس میکنم..

    چرا از هفته آینده باید دیگه برم دانشگاه برای کارای پروزه..
    پروزه کارشناسی.....
    به این مشغولم و یه سری کلاس ورزشی...بدنسازی و اینا...

    بعد هم که ماه رمضان شروع بشه....دیگه بیشتر تو خونه باید بود دیگه....نمیشه زیاد کاری کرد..میشینیم کتاب میخونیم....
    اهل مطالعه هستی...؟؟

    میای یه کتاب مشترک بگیریم بخونیم با هم..؟؟
    سلام....

    ممنون به لطف شما..خوبم...
    شما خوش میگذره...؟
    دریا رفتی..؟

    عکسه خیلی قشنگ بود..
    خودتون گرفته بودین....؟؟

    راستی من یادم رفت بپرسم ...
    دلیلش چی بود...؟؟
    همون که حرفش را میزدیم...
    سلام ...خدا را شکر....خوبم.
    الحمدلله فعلا همه چی مرتبه...خوشم گاهی اوقات میگذره...

    خوبی شما..؟؟
    چه خبرا..؟
    شما چی..؟؟خوش میگذره..؟؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا