تا کی تحمل غم و تا کی خدا خدا؟
دیگر ز یاد برده گمانم مرا خدا
در سنگسار، آینه ای را که می برند
شاید شکسته خواسته از ابتدا خدا
اکنون که من به فکر رسیدن به ساحلم
در فکر غرق کردنِ کشتی است نا خدا!
امکان رستگاری من گر نبوده است
بیهوده آزموده مرا بارها خدا!!
با نیت بهشت اگرم آفریده است
می رانَدَم به سوی جهنم چرا خدا؟!
ای دل خلاف هروله حاجیان مرو
کافی است هر چه عقل درافتاد با خدا!!
بگذار بی مجادله از نیل بگذریم
تا از عصا نساخته است اژدها، خدا...
گریه های امپراطور-فاضل نظری
--------------------
شعرِ تلخیه ولی...!!
دیگر ز یاد برده گمانم مرا خدا
در سنگسار، آینه ای را که می برند
شاید شکسته خواسته از ابتدا خدا
اکنون که من به فکر رسیدن به ساحلم
در فکر غرق کردنِ کشتی است نا خدا!
امکان رستگاری من گر نبوده است
بیهوده آزموده مرا بارها خدا!!
با نیت بهشت اگرم آفریده است
می رانَدَم به سوی جهنم چرا خدا؟!
ای دل خلاف هروله حاجیان مرو
کافی است هر چه عقل درافتاد با خدا!!
بگذار بی مجادله از نیل بگذریم
تا از عصا نساخته است اژدها، خدا...
گریه های امپراطور-فاضل نظری
--------------------
شعرِ تلخیه ولی...!!