Taßa§om
پسندها
1,221

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • شد زغمت خانه ی سودا دلم//درطلبت رفت به هر جا دلم
    درطلب زهره رخ ماه رو//می نگرد جانب بالا دلم
    فرش غمش گشتم و آخر ز بخت//رفت براین سقف مصفا دلم
    آه که امروز دلم را چه شد//دوش چه گفته است کسی با دلم
    درطلب گوهر گویای عشق//موج زند موج چو دریا دلم
    روز شد و چادر شب می درد//در پی آن عیش و تمنا دلم
    از دل تو در دل من نکته هاست//وه چه ره است از دل تو تا دلم
    گرنکنی بر دل من رحمتی//وای دلم وای دلم وا دلم
    سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من//سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من
    سیر و ملول شد ز من خنب و سقا و مشک او//تشنه‌تر است هر زمان ماهی آب خواه من
    درشکنید کوزه را پاره کنید مشک را//جانب بحر می روم پاک کنید راه من
    چند شود زمین وحل از قطرات اشک من//چند شود فلک سیه از غم و دود آه من
    چند بزارد این دلم وای دلم خراب دل//چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من
    جانب بحر رو کز او موج صفا همی‌رسد//غرقه نگر ز موج او خانه و خانقاه من
    آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه‌ام//یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من
    سیل رسید ناگهان جمله ببرد خرمنم//دود برآمد از دلم دانه بسوخت و کاه من
    خرمن من اگر بشد غم نخورم چه غم خورم//صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من
    در دل من درآمد او بود خیالش آتشین//آتش رفت بر سرم سوخته شد کلاه من
    گفت که از سماع‌ها حرمت و جاه کم شود//جاه تو را که عشق او بخت من است و جاه من
    عقل نخواهم و خرد دانش او مرا بس است//نور رخش به نیم شب غره صبحگاه من
    لشکر غم حشر کند غم نخورم ز لشکرش//زانک گرفت طلب طلب تا به فلک سپاه من
    از پی هر غزل دلم توبه کند ز گفت و گو//راه زند دل مرا داعیه اله من
    سیر نمی‌شوم ز تو ای مه جان فزای من//جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من
    با ستم و جفا خوشم گر چه درون آتشم//چونک تو سایه افکنی بر سرم ای همای من
    عود دمد ز دود من کور شود حسود من//زفت شود وجود من تنگ شود قبای من
    آن نفس این زمین بود چرخ زنان چو آسمان//ذره به ذره رقص در نعره زنان که‌های من
    آمد دی خیال تو گفت مرا که غم مخور//گفتم غم نمی‌خورم ای غم تو دوای من
    گفت که غم غلام تو هر دو جهان به کام تو//لیک ز هر دو دور شو از جهت لقای من
    گفتم چون اجل رسد جان بجهد از این جسد//گر بروم به سوی جان باد شکسته پای من
    گفت بلی به گل نگر چون ببرد قضا سرش//خنده زنان سری نهد در قدم قضای من
    گفتم اگر ترش شوم از پی رشک می شوم//تا نرسد به چشم بد کر و فر ولای من
    گفت که چشم بد بهل کو نخورد جز آب و گل//چشم بدان کجا رسد جانب کبریای من
    گفتم روزکی دو سه مانده‌ام در آب و گل//بسته خوفم و رجا تا برسد صلای من
    گفت در آب و گل نه‌ای سایه توست این طرف//برد تو را از این جهان صنعت جان ربای من
    زینچ بگفت دلبرم عقل پرید از سرم//باقی قصه عقل کل بو نبرد چه جای منhttp://www.mediafire.com/?mm3kjbglumn
    نبري گمان كه ديگر زدل مارفته باشي توعزيز دل مايي هركجا نشسته باشی!
    اوووووووه
    یعنی خیلی ریز تحلیل می کنید
    قصد جسارت نبود!
    اووووه
    البته من منظورم خودم یا شخص خاصی نیست
    منظورم اینه امروزه حتی حول مغزها هم سیم خاردار کشیدننننند
    80درصد نگرفتم چی گفتیداما نه من خودم نبستم که باز کنم بستن:cool:
    د پیامم کو؟
    می خواستم آواتارتو تبریک بگم. ببخشید که قبلا پروفتو نگفتم.
    سلام عزیز دلم خوبی؟
    ببخش مشغله زیاد اجازه نمیده بیام ولی هر وقت بیام به یادت هستم مگه می تونم دوست گلی مثل تو رو فراموش کنم. برات موفقیت آرزومندم. تا بعد عزیزم^.^
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا